احمد رفیعی
کر است گوش جهان از چه بر صدای رفح؟
نمیزند نیِ غم از چه با نوایِ رفح؟
چه آمده به سر مردم جهان؟! نزده است
شرر به جانِ کسی هُرمِ ناله های رفح
نگیر خرده به شعرم،به لکنت افتاده است
زبان شعر من از شرحِ ماجرایِ رفح
ز خون پاکِ شهیدانِ ارباً اربایش
چقدر روضه شکفته به کربلای رفح
سیاه کرده به تن آسمان از این اندوه
به عرش نصب شده پرچم عزایِ رفح
چگونه است دلِ سُربیِ حقوق بشر
خمی به چهره نیاورده از برای رفح؟
کجاست مکتب انسانیت؟ که این ایام
نبوده است در این درد، آشنایِ رفح
بنایِ ظلم نماند چنین، یقین دارم
خدا کند نظری بر خدا خدایِ رفح