سرخط خبرها
خانه / صراط عشق / اشعار / شعر/ خیز که صبح آمد و وقت دعا

شعر/ خیز که صبح آمد و وقت دعا

خیز صبوحی کن و درده صلا

خیز که صبح آمد و وقت دعا

.

کوزه پر از می کن و در کاسه ریز

خیز مزن خنبک و خم برگشا

.

دور بگردان و مرا ده نخست

جان مرا تازه کن ای جان‌فزا

.

خیز که از هر طرفی بانگ چنگ

در فلک انداخت ندا و صدا

.

تنتن تنتن شنو و تن مزن

وقت تو خوش ای قمر خوش‌لقا

.

در سرم افکن می و پابند کن

تا نروم بیهده از جا به جا

.

زان کف دریا‌صفت دُر‌نثار

آب درانداز چو کشتی مرا

.

پاره چوبی بدم و از کفت

گشته‌ام ای موسی جان اژدها

.

عازر وقتم به دمت ای مسیح

حشر شدم از تک گور فنا

.

یا چو درختم که به امر رسول

بیخ کشان آمدم اندر فلا

.

هم تو بده هم تو بگو زین سپس

ای دهن و کف تو گنج بقا

.

خسرو تبریز توی شمس دین

سرور شاهان جهان علا

ایتابلهسروشآپارات

همچنین ببینید

شعر/ چون بدین مصطفی همره شوی

از طریق مرتضی آگه شوی

شعر/ آن امیری کو بود در راه حق

برده از کلّ خلایق او سبق

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.