شاید انتهای قصه
عشق ، نثار سر و
جان باشد در راه
حضرت دوست ،
اما بی هیچ تردیدی
مقدمه آن ، همانا
خلوص و آگاهی
است………
کاروان حسین
دوباره در مسیر
زندگی مان به
کاروان عمرمان
برخورد کرده
است……………
از این کاروان ِ
غم چه میدانیم ؟
رسالت شان چه
بوده است ؟ چرا
این قافله تا عمق ِ
جانِ همه آزادگان ،
باورمندان و حتی
بی باورانِ به دین
و آیین ، برای خود
جایی دست و پا
کرده است ……..؟
آیا حسین همین
مقتدایی است که
ما شناخته ایم و
یا ابعاد دیگری هم
دارد که ما از آن
غفلت نموده ایم ؟
اساسا چرا باید
با این حماسه ،
همراه شویم ؟
آیا روشهای
دیگری هم
وجود دارد که
عزاداری ها را به
به کمال برساند ؟
و عزاداران را
عاشق تر و در
عین حال ،
آگاهتر نماید ؟
چه خوب میشد
اگر آن زمان که
نوجوان بودم در
هیاتهای حسینی
کارهای بزرگتری
صورت میگرفت.
مثلا در کنار این
همه نذری و پخت
و پزهای متنوع ،
درزمینه خوراکی ،
کسانی هم پیدا
میشدند تا به
اندیشه حسینیان ،
بیشتر بیندیشند ؛
و خرید و توزیع
کتابهای مرتبط با
نهضت ِ حسینی
را نذر مینمودند
و در ادامه مسیر
به دست ِ ما هم
می رسید ومطالعه
میکردیم………
در نتیجه امروز
بیشتر از اکنون
میدانستیم و
سالار شهیدان و
ستارگان همراه ِ
حضرتشان را
بیشتر از الان
می شناختیم….
از ما که گذشت !!
کاش امروزه که
روزگار دیگریست ،
انسانهای نوگرا ،
دغدغه مند و
آگاهتری یافت
شوند ، نیازها را
بشناسند و خرید
کتب مرتبط با
نهضت حسینی را
نذر کنند و به هر
طریق ممکن بدست
و کام مشتاقان
برسانند……….
اینگونه اگر شود ،
فرداییان میتوانند
از عمق قیام حسین
بیشتر بدانند و
شیداتر و داناتر
سوگ بی تکرارش
را بپا دارند و
دمادم ، خود را با
آن بسنجند و تراز
کنند…….