سرخط خبرها

مشایعت مادر…

می گفت سالها از عمرم گذشته بود و شب های مبارکی در کارنامه عمرم کم ثمر طی شده بود.. و من در حسرت ایام جز افسوس چیزی نداشتم..
راه چاره را نمی دانستم ولی حس می کردم گمشده ام در هیچ دکانی پیدا نمی شود…
لیالی مبارکی از پی هم طی می شد بدون اینکه قدر آنها را بدانم…
در دل خود فریاد می زدم خدایا راه را نشانم بده…
خدایا مرا قدر دان این لیالی با عظمتت قرار بده…
این خواهش و انابه و تمنا ادامه داشت تا اینکه شبی در مجلسی ندایی قلب مرا مسخر خود کرده بود :
منادی می گفت : ما فاطمه (س) را در شب قدر نازل کردیم…
با صدای منادی گویی من هم از ارتفاعات بالا داشتم بسوی پایین نزول می کردم…
دوباره منادی ندا داد: گرچه تو نمی توانی او را درک کنی…
ولی آن از هزار ماه با فضیلت تر است…
گویی من هم یک شبه راه صد ساله را با این ندا طی می کردم…
تا اینکه منادی ندا داد : ملائکه در این شب او را مشایعت می کنند…
چه کلامی.. چقدر کشش داشت.. همه حسرت عالم درون قلبم جمع شده بود…
خدایا من هم می توانم او را مشایعت کنم؟… من هم می توانم همراه او باشم؟…
حال و هوا و فضا عوض شده بود… رنگ و بوی همه چیز تغییر کرده بود…
همه چیز گویی رنگ اجابت به خود گرفته بود..
ندایی این بار درونم فریاد می کشید : أُجيبُ دَعْوَةَ الدّاعِ إِذا دَعانِ …
حاجتت اجابت شد .. اکنون از مشایعت کنندگان او باش…
از او باش.. با او باش.. ساطعه ای از نور او باش…

ایتابلهسروشآپارات

همچنین ببینید

درمحضر قرآن _ معرفت شب قدر

الروح نوری عرشی

امام شب قدر، سال۶۰ هجری

السلام علی الحسین

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.