خانه / صراط عشق / معرفت / شورای نویسندگان / نفسی لکِ الفداء یا امّاه / بانو

نفسی لکِ الفداء یا امّاه / بانو

بسم الله الرحمن الرحیم

بر بلندای تپه نظاره گر صحنه بود،

عزیزانش یک به یک به میدان رفته و شهید می شدند،

علی اکبرش، او که شبیه ترین به رسول الله ص بود،

او که وقتی دل تنگ حضرت می شدند به چهره ماهش نگاه می کردند تا دلتنگی از دلشان رخت بر بندد،

حال پیکرش قابل شناسایی نبود!

ابا الفضلش ع که عمود لشکر بود، پشت و پناه بود! علی اصغر کوچک و شیرین! پسرانش…….

 

لشکری از ملائک در یک سو، لشکر عظیمی از ارواح در سوی دیگر، لشکری از اجنه آن طرف تر، مترصد اجازۀ امام ع بودند…

امام ع در حالیکه به شمشیرشان تکیه داده و خسته به نظر می رسیدند فرمودند:

به خدا قسم من خود به تنهایی بر این لشکر تواناتر از همه شما هستم

ولی رضایت و خواست خدا در چیز دیگری است…

 

صدای رسول الله ص در بیابان پیچید: حسین جان بشتاب ، بشتاب که مشتاقت هستیم!

 

امام ع به میدان کارزار شتافت، در حالیکه یاوری برایش نمانده بود و ارواح و ملائک در تب یاری رساندنش می سوختند…

بانو نگاه می کرد، برادرم! نوردیدگانم! یادگار مادرم! جانم به فدایت، به میدان جنگ شتافتی؟

چه غریبانه! وقت آن شده که بالهایت را بگشایی، مادرم به استقبال آمده اند!

غروب بود، در فضای نیمه تاریک بیابان کربلا ناگهان نوری درخشنده از بالاترین مکان های آسمان پایین آمد و پیکرهای پاک شهدا را در بر گرفت.

السلام علیک یا اماه ،

نفسی لک الفداء یا اماه ،

آمدید پیشواز حسین تان ع؟

چه باشکوه به شما پیوستند این آزادگان از دنیا!

چه سبک بال پر گشودند این رها شدگان اززنجیر نفس!

چه زیبنده سلوک کردند در نور شما!

چه زیبا رفیع شدند در بیت شما!

با آمدن آن نور، شهدای بی سر به حالت احترام از جای خود برخاستند، منتظر کارنامه شان بودند،

حضرت س فرمودند:  بخوان!

منادی گفت : چه بخوانم ؟

چنین رفتاری تاکنون در دنیا دیده نشده است!

فرمودند: کتاب ابرار را بخوان!

منادی ندا داد:

إِنَّ اْلأَبْرارَ يَشْرَبُونَ مِنْ کَأْسٍ کانَ مِزاجُها کافُورًا    وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَرابًا طَهُورًا 

در این هنگام حضرت حرکت کردند و با دستان مبارک خویش یک به یک شهدا را سیراب نمودند.

بانو زمزمه کرد: نفسی لک الفداء یا اماه، جانم به فدایتان، پس سِرِّ سقا شدن اباالفضل ع این بود؟

چه بی درنگ پذیرفت، و چه شتابان پیش رفت، و چه زیبا به شما پیوست! مارایت الّا جمیلا.

انگار بانو روی زمین نبود، از زمین کنده شده و محو آسمان بود ، محو آن نور آسمانی،

نور قابل لمسی که پایین آمده و مطهرین را در بر گرفته بود،

نوری که رفتار مادرانه داشت و با محبت تشنه لبان را سیراب می کرد،

بانو محو مادر بود،

ایشان خود، دست پرورده بیت مادر س بود، در بند دنیا نبود،

به سبب صحنۀ زیبا و آسمانی در پیش رو زمزمه می کرد ما رایت الّا جمیلا!

بانو استوار ایستاده بود، صدای هیاهو شدت گرفت، شتابان دوید تا یتیمان را پناه دهد،

چه با صلابت گام بر می داشت!

جنگ به اتمام رسیده بود، پیکرها در بیابان رها شده و سرها بر بالای نیزه ها!

پرتوهای نور را می دیدی که بالا می روند، به سمت آسمان ، به سوی آن منبع نور عظیم ،

کربلا پر از نور بود ، کربلا نور علی نور بود،

کربلا بوی یاس می داد،

بیابان از عطر فاطمه س اشباع شده بود،

مربی دست پرورده هایش را جمع کرد و با خود برد، به بالاترین بلندای آسمان!

چه زیبا بود بازگشت انوار بسوی اصلشان، فهو علی نور من ربه

نفسی لک الفداء یا اماه ،

بیت شما عجب خاصیتی دارد، چه دست پرورده هایی دارد!

بیت شما معجزه خداوند است، نورتربیت می کند!

بیت شما اول و آخر فلاح است،

رستگاری یعنی با شما بودن ،

بهشت یعنی با شما بودن،

زندگی یعنی با شما بودن،

با شما بودن نهایت همه ی خوبیهای عالم است،

 آیا شود نیم نگاهی به ما کنی !؟

طهورا

مهر 96

ایتابلهسروشآپارات

همچنین ببینید

ناگفته‌های یک بانو ایرانی از اسارت درزندان‌های آمریکا / آمریکا با دانشجویان طرفدار انقلاب چه کرد؟!

روایت زندگی‌اش به کتاب تاریخی می‌ماند که برگ‌هایش در گوشه‌های تاریک و حساس تاریخ این سرزمین ورق خورده. «مریم محمدی» را می‌گویم. زنی که بعد از آزاد شدن از چنگ آمریکایی‌ها این اولین باری است که پای میز مصاحبه می‌‍نشیند تا از زخمی بگوید که بیش از 40 سال از آن گذشته!

دلیل پنهان بودن قبر حضرت زهرا سلام الله علیها

ويدئو/ دلیل پنهان بودن قبر حضرت زهرا سلام الله علیها

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.