سرخط خبرها
خانه / صراط عشق / اربعین / اربعین، کهف فاطمی(س)

اربعین، کهف فاطمی(س)

می گفت: سالها از عمرم می گذشت اما همیشه سردرگم بودم

نمی دانستم چه باید انجام بدهم

ذهنم مملو از سوالات مختلف بود و با خودم کلنجار می رفتم که من که هستم؟ باید چه باشم؟

و از این قبیل سوالات…

احساسم به من می گفت باید کاری بکنم.

اینطور زندگی کردن برایم لذت ندارد.

هر چند همه امکانات را خدا برایم فراهم کرده بود.

در زندگی احساس کمبود نمی کردم.

اما مدام با خودم می گفتم نه، تو برای این طور زندگی کردن خلق نشده ای.

به مردم نگاه می کردم می گفتم خدایا آیا تو ما انسان ها را برای این خلق کرده ای که بخوریم و بخوابیم و روزها و ماه ها و سال ها را همین طور سپری کنیم و هیچ تحول و تحرکی و تغییری در ما نباشد تا زمانیکه از این دنیا برویم؟

آیا واقعا زندگی یعنی این؟ روزهای تکراری و روزمرگی؟

می گفت: دیگر خسته شده بودم. از هیاهوهای سیاسی و از دعواهای مسئولان و احزاب و …

می گفت: دیگر نا امید شده بودم!

با خودم می گفتم: خب من هم باید همرنگ جماعت باشم و همانگونه که مردم دارند زندگی می کنند زندگی کنم و به خیال خودم لذت ببرم.

هرچند لذتی نمی بردم اما چاره ای نداشتم باید این گونه زندگی می کردم.

تا اینکه موسم اربعین فرا رسید. یک حرکت جدید. یک تغییر در جامعه.

مردم را می دیدم که چگونه قلب هایشان آنان را بسوی کربلا می کشاند…

انگار نوری در وجود آن ها جریان پیدا کرده بود که اینطور برای اربعین جنب و جوش پیدا کرده بودند. همه جا سخن از اربعین و چگونگی سفر به کربلا بود.

سخن از زیبایی های اربعین.

کسانیکه بار چندمشان بود که به کربلا می رفتند از زیبایی ها و خاطرات سفر می گفتند.

چقدر جالب بود، انگار همه منتظر یک تغییر بودند.

همه مانند من نا امید شده بودند اما حالا می دیدند فطرت شان بسمت کربلا سوق داده شده است

بدون اینکه زحمتی بکشند فکر و ذهنشان معطوف کربلا شده بود.

دیگر فرقی بین غنی و فقیر نبود.

دیگر مهم نبود که چه کسی تمکن مالی دارد یا نه.

همه با تمام بضاعتشان در حال مهیا شدن برای کربلا بودند.

می گفت: یاد اصحاب کهف افتادم.

آن هایی که به لحاظ مادی هیچ چیز کم نداشتند و زندگی راحتی داشتند.

اما نوری در دل آن ها روشن شد و باعث شد که از شرایط و وضعیت موجود، فرار کنند

و به سمت کهف پناه ببرند.

اربعین در این زمانه، یعنی روشن شدن همان نور فطرت در دل انسان ها.

یعنی بر طرف شدن حجاب ها و زنگارها از صفحه ی سفید و پاک فطرت.

می گفت: من هم مهیای رفتن شدم.

از خوشحالی در پوست خودم نمی گنجیدم.

وقتی محبت خدا را دیدم  و اینکه چگونه در اوج نا امیدی روزنه ای از نور را ایجاد کرد

و ما را از روزمرگی و دلخوش بودن به زندگی دنیا درآورد خودم را سرزنش می کردم که:

چرا عظمت و بزرگی و قادر بودن خدا را نادیده گرفته بودم و از خدایی خدا غافل شده بودم.

بجای اینکه در شرایط ناامیدی با خدا مناجات کنم  و از خدا کمک بخواهم، خودم را می دیدم و بس.

خدا با اربعینش، با نور اربعینش ما را به خود آورد و متوجه مان کرد که فلانی، کجایی؟ چرا نا امیدی؟

من هستم! من نه تنها به راحتی همه چیز را تغییر می دهم!

بلکه به گونه ای این کار را انجام می دهم که همه تعجب کنند!

خدا با زبان صحنه به ما فهماند که اگر او بخواهد همه چیز شدنی است!

حتی در کشوری که سال ها قبل با ما در حال جنگ بودند.

خدا با اربعین به ما فهماند که الفت قلوب یعنی چه؟

می گفت: وقتی راهی سفر شدم، مدام خدا را شکر می کردم از این همه لطف و محبت .

به نجف که رسیدم انگار از همان لحظه ی ورودم به نجف، سفره ای پهن شده بود پر از نعمت برای پذیرایی. حس خوبی داشتم.

حس فرزندی که از راهی طولانی آمده است و مادر برایش سفره پهن کرده است.

مادری مهربان و دلسوز  که همه ی سعیش در پناه دادن به فرزندانش است.

انگار مادری چادری به وسعت آسمان ها و زمین را بالا گرفته است و به فرزندانش می گوید:

بیایید عزیزانم! بیایید زیر چادر من تا در امان باشید.

بیایید به سمت کهفم تا از گزند شیاطین در امان بمانید.

مادری به نام فاطمه(س).

مهربانتر از هر مادری که بخاطر صفت نجات دهندگی از آتش به او فاطمه می گویند!

و چه زیبا شیعیانش را از آتش زندگی مادی و رزمرگی ها  و نفسانیات و گناه و …. نجات می دهد!

می گفت: در دلم نام اربعین را گذاشتم کهف فاطمی (س).

الحمدلله بخاطر فاطمه(س).

الحمدلله بخاطر سفره ی اربعین…

سید محمد حسینی

ایتابلهسروشآپارات

همچنین ببینید

قبرستان بقیع پیش از تخریب

هشتم شوال سالروز تخریب قبور ائمه بقیع(علیهم السلام) به دست آل‌سعود تسلیت باد.

در محضر قرآن _ سوره تکویر

قاری گیلانی محمد صالح مهدی زاده به سبک سعید مسلم

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.