سرخط خبرها

فدای فاطمه س

فدایی، بعدِ این چند اربعینِ معجزه آسایِ اخیر، نگفته ف، می گوید: فدای فاطمه! سلام الله علیها…

کیست که نادانی سراید: نیست فاطمه؟!?

  • معرفتِ رَحْمَةً لِّلْعَالَمِينَ (ص) تا بدانجا رسید که گفت: جانم بفدایِ امِ ابی ها…

حال، ما درماندگانِ دَر، چه بگوییم؟ جز، بفدایِ فاطمه؟!…

آری، جانم بفدایش، که برای نجاتِ مولایش، به آغوشِ دَر شتافت، تا حاءِلِ دَر و محبوب گردد…

 و عدو خبیثِ مبین، از رسیدن به محبوب، باز ماند، ولی سیرِ بشر، از فضل و رحمت دَر نماند…

اگر او، در وجود“، سرود: من نباشم تا تو باشی…

حال، ما درماندگانِ دَر چه بگوییم؟ جز، بفدایِ فاطمه؟!…

عشق به همپایی با فاطمه س، تا بدانجا کشانیدش، که خواب را در ربود، به نظارۀ مادر نشست…

اما طاقت مستی و تشنگی و نیاز را تاب نیاورد، لاجرم زبانِ مهر و عطش درکشید:

 مادر جان!   ما چه؟

فدایِ فاطمه یِ صاحبخانه یِ وجود، که گفت: الجار، ثم الدّار

حال، ما درماندگانِ دَر چه بگوییم؟ جز، بفدایِ فاطمه؟!…

ساقیِ کربلا را نگو که قرنهاست، ولوله و بَلا بجان کروبیان صالح اندیش درانداخته، و بلاجو و اربعینی می طلبد…

 و عشاقِ مدهوش، هرسال، بیش از سال گذشته، شوریده و سرِحال، سینه درمی گشایند، که ای بفدایِ فاطمه! ای کشتی نجات! جرعه ای از:

يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ !

ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَّرْضِيَّةً

فَادْخُلِي فِي عِبَادِي وَ ادْخُلِي جَنَّتِي…

به ما نیز صدقه ده! تا فطرس وار، توان در نوردیدنِ نه تنها، آسمان ها، بل، ملکوت و عرش و همۀ شهود را داشته باشیم…

 … و سرافراز و سر به زیر، در نزدت، خمارِ  وَ حَسُنَ أُولَئِكَ رَفِيقًا باشیم…

حال، ما درماندگانِ “دَر” چه بگوییم؟ جز، بفدایِ فاطمه؟!…

منجیِ میان دار، در صحنه و معرکۀ غرشِ قَسْوَرَه، و فرارِ حُمُرٌ مُّسْتَنفِرَةٌ، خَرانِ رَمیده…

بانگ برآورده: عالم و آدم دانند! باز هم بدانند! اسوه ام، همچون پدرم، سیدالشهدا صلواه الله علیه، مادرم فاطمه سلام الله علیها است! ای بفدایِ فاطمه، ای بفدایِ فاطمه، ای بفدایِ فاطمه…

حال، ما درماندگانِ “دَر” چه بگوییم؟ جز، بفدایِ فاطمه؟! جز، بفدایِ فاطمه؟!

جز، بفدایِ فاطمه؟! جز، بفدایِ فاطمه؟! جز، بفدایِ فاطمه؟!…

مادر جان! ای مهربان تر از هر پدر و مادر، جانم بفدایت…

عاشقِ رویِ توام، دست مدار از دلِ من                  بخدا جز رخِ تو، حل نکند مشکلِ من

مهرِ کویِ تو، درآمیخته در خلقتِ ما                     عشقِ رویِ تو، سرشته است، به آب و گِلِ من

نیست جز ذکرِ گُلِ رویِ تو، در محفلِ ما                نیست جز وصلِ تو، چیزِ دگری حاصلِ من

پاره کن! پردۀ انوارِ میانِ من و خود                      تا کند جلوه، رخِ ماهِ تو اندر دلِ من

جلوه کن! در جَبَلِ قلبِ من ای، یارِ عزیز               تا چو موسی، بشود زنده، دلِ غافلِ من

در سرا پایِ دو عالم، رُخِ او جلوه گر است             که کند پوچ، همه زندگیِ باطلِ من

موج دریاست جهان، ساحل و دریایی نیست           قطره ای از نمِ دریایِ تو شد، ساحلِ من

زد، خلیل عالم، چون شمس و قمر را به کنار          جلوۀ دوست، نباشد، چو من و آفلِ من

امام خمینی (ره)

ایتابلهسروشآپارات

همچنین ببینید

امید که نفس مطمئنه بازگردد

این نور عظیم آسمانی، حسین فاطمه س بود که عطرش محبان را مست می‌کرد

می زند طنین فجر ، شعله بر تن فردا

شب گذشت و می آید بانگ ارجعی برپا

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.