سرخط خبرها
خانه / صراط عشق / متون / غدير در شعر فارسی از کسايی مروزی تا شهريار تبريزی – قسمت دوم

غدير در شعر فارسی از کسايی مروزی تا شهريار تبريزی – قسمت دوم

قرن هفتم

 

فريـد الـديـن عطّـار نيشـابوري  ( 513ـ 586ق ) :

 

رونقي کان دين پيغمبر گرفت

از اميرمؤمنان حيدر گرفت

قلبِ قرآن ، قلب پر قرآن اوست

«وال من والاه» اندر شأن اوست   35

 

فريدالدين ، چامه هاي فاخري در مدح مولاي غدير سروده که برخي چون اشعار ذيل بسيار معروف است :

 

زمشرق تا به مغرب گر امام است

اميرالمؤمنين حيدر تمام است

گرفته اين جهان زخمِ سنانش

گذشته زآن جهان وصف سه نانش

چو در سرّ عطا اخلاص او راست

سه نان را هفده آيه خاص او راست…   36

 

قرن هشتم

 

10ـ ابن يمين فريومدي ( م769ق ): در قصيده اي به مطلع :

 

مقتداي اهل عالم چون گذشت از مصطفي

ابن عمّ مصطفي را دان علي مرتضي

 

از غدير خم و حديث متواترِ «من کنت مولاه فعليّ مولاه» ياد مي کند و اينکه آن را نمي توان انکار کرد :

 

اوست مولانا به فرماني که از حق ناطق است

چون توان منکر شدن در شأنِ او «من کنت» را؟   37

 

11ـ مولانا لطف اللّه نيشابوري ( م810ق ) :

 

بنازد عقل و جان و دل ، به مهر سرور غالب

اميرالمؤمنين حيدر ، علي بن ابي طالب

نبي اندر مقامِ «انت منّي» مادحش بوده

چنانک اندر خطابِ «انّما» بودش خدا خاطب

اگر قرآن بُوَد بر حق به قول حق امامت را

حواله با که کرد احمد بدان مجمع که بُد ذاهب

بيا اي آن که مي گويي که با ايمان واسلامم

تفکر کن در اين معنا ، تأنّي کن در اين موجب   38 

 

پيداست که مقصود شاعر از آن مجمعي که پيامبر اسلام ( ص ) از رحلت خود خبر داده و امامت را در آن مجمع به امام علي ( ع ) حواله کرده است ، غديرخم است و همين موجب آن است که امام و رهبر پس از پيامبر ( ص ) علي ( ع ) باشد و نه غير .

 

12ـ مولانا کاشي، محمّد حسن افضل المتکلمين ( ق8هـ ) :

 

السلام اي سايه ات خورشيد ربّ العالمين

آسمان عزّ تمکين ، آفتاب داد و دين

 

بيت بالا مطلع بند اوّل از ترکيب بند بلندي است که افضل المتکلمين کاشي در امامت و ولايت امير غدير انشا کرده است و در بيت چهارم همين بند مي گويد :

 

مقصد تنزيلِ «بَلِّغ» ، مرکز اسرار غيب

مقطعِ «يتلوه شاهد» ، مطلعِ «حبل المتين»

 

پر واضح و عيان است که مراد مولانا کاشي از «مقصد تنزيل بلّغ» آيه شريفه ياايّها الرّسول بلّغ ما انزل اليک

( مائده ، 67 ) است . بجاست که بند آخر اين ترکيب بند را بي هيچ کم و کاست نقل کنيم :

 

اي گزيده مرخدايت يا اميرالمؤمنين

خوانده نفسِ مصطفايت «يا اميرالمؤمنين»

سرکشان دهر را آورده سرها زير پا

بازوي زور آزمايت يا اميرالمؤمنين

خازنان کان و دريا کيسه ها بر دوختند

روز بازار سخايت يا اميرالمؤمنين

بس که لعل اندر دل کان خاک بر سر مي کشد

از دل دريا عطايت يا اميرالمؤمنين

از نسيم باد نوروزي نشايد ياد کرد

پيش خُلق جانفزايت يا اميرالمؤمنين

آنچه عيسي از نَفَس مي کرد رمزي بود و بس

از لب معجز نمايت يا اميرالمؤمنين

با همه بالا نشيني عقل کل نابرده راه

زير شأن و روي رايت يا اميرالمؤمنين

گر بُدي بالاتر از عرش برين جاي دگر

گفتمي آنجاست جايت يا اميرالمؤمنين

آنچه تو شايسته آني زِ روي عزّ و جاه

کس نداند جز خدايت يا اميرالمؤمنين

خاطر همچون مني شوريده خاطر چون کند

وصف قدر کبريايت يا اميرالمؤمنين؟

مدح اگر شايسته ذات تو ، بايد گفت وبس

کيست تا گويد ثنايت يا اميرالمؤمنين؟

ما همه از درگه لطفت گدايي مي کنيم

وي همه شاهان گدايت يا اميرالمؤمنين

فهم انساني چه داند عزّت کار تو را

آفرينش برنتابد بار مقدار تو را    39

 

قرن نهم

 

13ـ ابن حسام خوسفي ، محمّد بن حسام الدين ( 783ـ875ق ): در ضمن قصيده اي به مطلع :

 

شاهي که خسروان دو عالم گداي اوست

ماهي که آفتاب فروغ لقاي اوست

 

برخي فضايل و مناقب حضرت امير ( ع ) مي شمارد تا مي رسد به آنجا که مي گويد :

 

«يا ايّها الرّسول» خطاب محمّد است

ليک اين خطاب ، سوي محمّد ، براي اوست   40

 

14ـ مير سيدعلي قايني واعظ: در چکامه بلندي به مطلع :

 

خاصگان عالم جان ، دوش محضر کرده اند

خلوت دل را به نور خود منوّر کرده اند

 

همانند شاعري زبده ، فضايل و مناقب مولا ( ع ) را به رشته نظم کشيده و مانند

متکلّمي زبردست و حق طلب با مخالفان محاجّه مي کند و مي گويد :

 

و آن که مي گويند ناکرده خليفه ، نقل کرد

از هوا ترکِ نص و قول پيمبر کرده اند

اي عجب زان قوم کو را تهنيت کرده غدير

بعد از آن اندر سقيفه رأيِ ديگر کرده اند

بر وفاق رأي ، تأخير مقدّم کرده اند

برخلاف نصّ ، تقديم مؤخّر کرده اند   41

 

قرن دهم

 

15ـ بابا فغاني ( م925ق ):

 

قسم به خالق بي چون و صدر بدر انام

که بعد سيّد کونين ، حيدر است امام

امام اوست به حکم خدا و قول رسول

که مستحقّ امامت بود به نصّ کلام

امام اوست که قايم بود به حجّت خويش

چراغ عاريت از ديگري نگيرد وام

امام اوست که داند رموز منطق طير

نه آن که رهزن مردم شود به دانه و دام   42

 

روشن است که منظور باب فغاني از «نصّ کلام» و «حکم خدا و قول رسول» بيشتر غديرخم است .

او مي گويد مولا علي ( ع ) امامي است که قايم به حجّت و نصّ و دليل است و هيچ نيازي به بيعت مردم ندارد .

ناگفته نماند که بابا فغاني را در مدح امير غدير ( ع ) قصايد بسياري است که قصيده اي به اين مطلع شهرت فراوان دارد :

 

تا جهان بحر و سخن گوهر و انسان صدفست

گوهر بحر سخن ، مدحتِ شاه نجف است

 

16ـ مولانا نظام استرآبادي ( م921ق ):

 

امير صفدر غالب ، علي ابوطالب

وصيّ احمد مرسل ، وليّ حيّ قدير

خمير مايه علمش نبودي ار بودي

هنوز نان فضيلت به خوانِ دهر ، فطير

شهنشها صفت ذات اشرف تو بُوَد

برون ز کنه الهي ز حيّز تقرير

شکستِ رونق دين شد ، نه قيمت گهرت

چه اهل غدر شکستند عهد روز غدير   43

 

تذييل و تکميل

 

مرحوم قاضي نوراللّه شوشتري در مقدمه کتابش «مجالس المؤمنين» قطعه اي از يک غديريّه را نقل مي کند

و به نام شاعرش اشارتي نمي کند .

از آنجا که قاضي نوراللّه در سال 1019ق . به شهادت رسيده است اين غديريّه بايد از آثار سده دهم ـ يازدهم

يا پيش از آن باشد و جا دارد در اينجا نقل شود :

 

رو از براي سر خويش تاج زريّن ساز

ز خاک پاي جوانمردِ «وال من والاه»

ز دل عداوت او دور دار تا نخوري

ز تيغ لفظ نبي زخمِ «عاد من عاداه»

گواه پاکي اصلت ولاي شاهي دان

که بر کمال معاليش «هل اتي» ست گواه   44

 

قرن يازدهم

 

17ـ صائب تبريزي ( 1016ـ1086ق ):

قصيده اي را در تعمير تربت پاک نجف و آوردن نهري از فرات به نجف به مطلع زير سروده :

 

منّت خداي را که به توفيق کردگار

از ناف کعبه ، چشمه زمزم شد آشکار

 

و در بيت بيست و يکم و بيست و دوم همين قصيده گويد :

 

زين پيش اگر چه اهل نجف ز آب تلخ و شور

بودند در شکنجه غم ، تلخْ روزگار

آخر ز فيض ساقي کوثر ، تمام شد

عيد غدير شد به مقيمان اين ديار   45

صائب در قصيده ديگري که پيش از قصيده فوق در ديوانش ثبت شده است همچنين در مدح مولا علي ( ع ) گويد:

 

چون لباس کعبه بر اندام بت ، زيبنده نيست

جز تو بر شخص دگر ، نام اميرالمؤمنين   46

 

18ـ فياض لاهيجي ( م1072ق ):

 

در قصيده بلندي که در مدح امام علي ( ع ) به مطلع زير سروده است :

 

سزاي امامت به صورت ، به معني

عليّ ولي آن که شاهست و مولي

 

پس از هفتاد بيت مي رسد به آنجا که مي گويد :

 

به تنزيل شد «هل اتي» از چه مُنزَل

نبي را زِ «بلِّغ» چرا کرد عتبي

 

و پيداست که مرادش از «بلّغ» آيه تبليغ ولايت است که در غدير خم نازل شد .

ملاعبدالرزاق فيّاض لاهيجي خود در ادامه همين چکامه چنين گويد :

 

به روز غدير از براي که مي گفت

به بالاي منبر نبي «لست اولي»

براي که بود اين که گرديد صادر

حديثي که نقل است در «طير مشوي»

چرا کرد امرِ سلامِ امامت

چرا اجر تبليغ شد حبّ قربي

کسي کاين فضايل مر او راست ثابت

کسي کاين دلايل در او هست مجرا

بود در امامت ز هر غير سابق

بود در خلافت ز هر غير اَحري   47

 

19ـ نظيري نيشابوري ( م1083ق ):

 

فراز منبر يوم الغدير ، اين رمزيست

که سر زحبيب محمّد ، علي برآورده

حديث «لحمک لحمي» بيان اين معني ست

که بر لسان مبارک پيمبر آورده

خداي از آدمشان تا به آل عبد مناف

به صلب پاک و به بطن مطهّر آورده

نهاده وقت ولادت به خاک کعبه جبين

نياز و بندگي از بطن مادر آورده

هزار شاهد صادق به مجمع اسلام

به دعوي «انا صدّيق اکبر» آورده   48

 

قرن دوازدهم

 

20ـ حزين لاهيجي ( 1103ـ 1181ق )  :

 

آن طاير قدسم که چکد خون ز صفيرم

با درد و غم عشق سرشتند خميرم…

مستي مرا نيست به دنباله خماري

پيمانه کش ميکده خمّ غديرم

 

پس از چند بيت در ادامه گويد :

 

مي گويم و دانم که ره رسم و ادب نيست

نامي که بود صيقل زنگار ضميرم

برهان ازل ، فيض ابد ، مظهر اوّل

ايمان من و دين من و هادي و پيرم

سلطان قدر ، حيدر صفدر که ز مدحش

بگرفته بلندي سخن عرشْ سريرم   49

 

21ـ عاشق اصفهاني ، محمّد ( 1111ـ 1181ق ): در چکامه اي به مطلع :

 

چند باشد از قضا فرمانده و فرمان پذير

در چمن زاغ سيه دل ، در قفس ، بلبل اسير

 

پس از گلايه و شکواي شاعرانه از روزگارش به نام مولاي غدير پناه مي برد و مي گويد :

 

چرخ با من دشمن و جز آستان بوتراب

نيست جاي ديگر از بهرِ پناهم دلپذير

آن که پيش از مهد بستي صولت او دست ديو

آن که در گهواره کُشتي گاه اژدر گاه شير

آن که حاصل گشت از وي دين ايزد را کمال

چون به نصّ مصطفي مخصوص شد روز غدير   50

 

 22 ـ محمّد رفيع لامع ( متولّد 1076ـ ؟ق ):

محمّد رفيع بن عبدالکريم درمياني ، متخلّص به «لامع» اشعار بسياري در مدح حضرت امير ( ع ) دارد

که در ضمن يکي از آنها گويد :

 

«من کنت مولاه» از نبي در شأن او شد منجلي

مولاي انس و جان علي ، قسّام نيران و جنان   51

 

23ـ مير شمس الدين فقير دهلوي ( 1115ـ 1183ق )  :

 

با عنايت به آيه شريفه «اليوم اکملت لکم دينکم …» ( مائده ، 3 ) گويد :

 

آن وارث ملک لايزالي

شاهنشه دين ، عليّ عالي

آن مجمل شرع از او مفصّل

وآن دين خدا به او مکمّل   52

 

24ـ لطفعلي بيک آذر بيگدلي ( 1134ـ 1195ق ):

 

شنيدم به فرمان حيّ قدير

علي را پيمبر به روز غدير

به بالاي سر برد و با خلق گفت

که تا چند از اين راز بايد نهفت

از آنان که دارندم آيين و کيش

شمارد مرا هر که مولاي خويش

پس از من بداند که مولا عليست

ز هرکس به مولايي اولي عليست

بود بس صحيح اين خبر پيش من

تو گفتي که بودم در آن انجمن   53

 

قرن سيزدهم

 

25ـ وصال شيرازي ( 1197ـ1262ق )  :

وصال شيرازي در نزديک به بيست مورد از غديرخم ياد کرده و غديريه هاي بلند و بالايي سروده است که نقل همه در مجال اين مقال نمي گنجد . 54

 

26 ـ قاآني شيرازي ( 1222ـ1270ق )  :

قاآني شيرازي چندين غديريّه دارد که در يکي از آنها گويد:

 

گفت که فردا مگر نه عيد غدير است

عيدي بادش چو بوي عود معطّر

در به چنين روزي از جهاز هيوبان

ساخت نشستنگهي رسول مطهّر

گرد وي انبوه از مهاجر و انصار

فوجي چو فوج بحر بي حد و بي مر

خرد و کلان ، خوب و زشت ، بنده و آزاد

پير و جوان ، شيخ و شاب ، منعم و مضطر

بر شد و گفتا : «الست اولي منکم»

گفتند : آري ، زما به مايي بهتر

دست علي را سپس گرفت و برافراخت

قطب هُدي را پديد شد خط محور

گفت که اي قوم بنگريد تناتن

گفت که اي قوم بشنويد سراسر :

هر کس مولا منم ، علي اش مولاست

اوست پس از من به خلق سيد و سرور   55

 

و در غديريّه ديگري گويد :

 

شراب تاک ننوشم دگر زِ خُمّ عصير

شراب پاک خورم زين پس زِ خُمّ غدير

از آن شراب کز آن هر که قطره اي بچشد

شود ز ماحصل سرّ کاينات خبير

به جان خواجه چنان مستِ آل ياسينم

که آيد از دهنم جاي باده بوي عبير

نهفته مهر نبي گنج فقر در دل من

که گنج نقره نيرزد برش به نيم نقير

اگر چه عيد غدير است و هر گنه که کنند

ببخشد از کرم خويش کردگار قدير [ ! ]

وليک با دهن پاک و قلب پاک اولاست

که نعت حيدر کرار را کنم تقرير   56

 

27ـ شمس الشعراء ميرزا محمّد علي سروش اصفهاني ( 1228ـ1285ق ):

 

از سروش اصفهاني آثار زيادي در مدح و مناقب و مراثي اهل بيت ( ع ) به يادگار مانده است ؛

مثل : «زينة المدايح» ، «روضة الاسرار» ( مانند «زبدة الاسرار» صفي و «گنجينة الاسرار» عمان ساماني ) و

ديوان اشعار که چاپ شده است . سروش اصفهاني در دهها مورد از غديرخم ياد کرده است که تنها به نقل بخشي از يکي بسنده مي شود :

اگر هزار نذير آمد و بشير آمد

محمّد است که بي مثل و بي نظير آمد…

علي وليّ خدا ، صاحب ولايت بود

علي معين رسول آمد و وزير آمد

به پاس قدمت پيمان ، شه ولايت شد

که مست جام ولا از خم غدير آمد

علي به خدمت اسلام ، فضل سبقت داشت

که پاس خدمت ديرينه ناگزير آمد

اسير نَفْس نشد يک نَفَس عليّ ولي

نشد اسير که بر مؤمنان امير آمد

امير خلق کجا و اسير نفس کجا

که سر بلند نشد هر که سر به زير آمد

علي نداد به باطل حقي ز بيت المال

که از حساب و کتاب خدا خبير آمد

علي نخورد غدايي که سير برخيزد

مگر که سير خورد آن که نيم سير آمد

علي غني نشد الاّ به يُمن دولت فقر

که دولتش به طرفداري فقير آمد

علي ستم نکشيد و حقير ظلم نشد

نشد حقير که ظالم برش حقير آمد

علي زمظلمه خلق سخت مي ترسيد

که حق به مظلمه خلق سختگير آمد

درود باد بر آن ملّتي که رهبر وي

چنين بلند مقام و چنين خطير آمد   57

 

28 ـ جيحون يزدي، ميرزا محمّد   ( م1301ق )  :

 

در قصيده اي به مطلع :

 

مست از غديرخم نگر مهر و مه و ارض و سما

آري مجو هوشي دگر چون شد سقايت با خدا

مي ، وحي و خمّش عقل کل ، پر زو غدير از بوي گل

بخشنده سلطان رُسل ، نوشنده شاه اوليا

چون شد علي بر انس و جان مولاي پيدا و نهان

مقصود ايزد شد عيان ز ارسال خيل انبيا

شاعر سپس واقعه غديرخم را بر استفاده از متون و تاريخ با بيان شيرين شعر روايت مي کند و در مقطع مي گويد :

 

تا بيش باشد محترم عيد غدير از عيدجم

يارَت ز عشرت مغتنم ، خصمت به عُسرت مبتلا   58

 

و در چکامه ديگري چنين گويد :

 

چون پر شراب راز شد ، خُمّ غدير حيدري

«من کنت مولا» ساز شد از بربط پيغمبري

 

و نيز جيحون را مخمّسي است در تکريم غدير که در آن گويد :

 

اي به عذايرت بسي عاشق را دل است گم

عذر بنه به زير پا وز سر انبساط ، قُم

وجدآور به هفت آب ، رقص افکن به چهار اُم

وز خُم مي به جام کن کاينک در غديرخم

گشت وصيّ مصطفي صدر نشين «لو کشف»   59

سپس همچنان هنرمندانه روايت غدير را مي سرايد که بسيار دلنشين و دلنواز است و به قول عربها :

«يدخل الاُذُن بغير اذنٍ» .

 

29ـ وامق يزدي ، ميرزا محمد علي ( م1255ق )  :

 

شد عيد غدير خم ، اي ساقي گلرخسار

شکرانه اين نعمت ، خشت از سر خم بردار

روزي است که از داور ، شد حکم به پيغمبر

تا خود به سر منبر ، بي پرده کند اظهار

کان را که منم مولا ، اوراست علي مولا

فرمود شه لولاک ، کس را نرسد انکار

تصديق کنان يکسر ، بر گفته پيغمبر

آن کز همه دشمنتر ، برخاست نخستين بار

«بَخٍّ لَکَ» اندر لب ، ليکن ز حسد در تب

صد کينه ز حکم رب ، در سينه منافق وار   60

 

30ـ اختر طوسي ، ميرزا غلامحسين ( 1268ـ1334ق ): در قصيده بلندي گويد :

 

باشد از شرح نبي ظاهر که در شرع نبي

کرده حق نايب منابت يا اميرالمؤمنين

کرده مولا در غديرخم محمّد بعدِ خويش

بر جميع شيخ شابت يا اميرالمؤمنين   61

 

از سده سيزدهم غديريه ها و غديرواره هاي زيادي در ميان آثار شاعران به جاي مانده

که براي پرهيز از اطناب سخن ، تنها به نام شاعر و مرجع شعر بسنده مي شود :

 

31ـ حسين علي منشي کاشاني ( 1271ق ـ 1349ش ) در ترکيب بند مربع خويش .

 

32ـ نسيم شمال ، سيّد اشرف الدين گيلاني ( 1288ـ1313ق ) در ديوانش .

 

33ـ آشفته شيرازي ، کاظم ( م1287ق ) در ديوانش ( ص388و152 )  .

 

نویسنده: محمد صحّتي سردرودي

ایتابلهسروشآپارات

همچنین ببینید

مزدور دشمن است؛ چه بداند، چه نداند

به بهانه ی مذهب، می خواهد وحدت ملی را به هم بزند

آهنگ حماسی، ایران

شرح این عاشقی ننشیند در سخن

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.