سماع ما به نوای نقاره خانهی توست
نشاط قدس نشینان هم از ترانهی توست
نصیب ما شده یک خم ز چارده خم می
سپهر نشئه ز یک جرعهی شبانهی توست
تو شاهبازی و خاک سیه سزای تو نیست
«رواق منظر چشم من آشیانهی توست
مدار،گنج ولایت دریغ از دل من،
که این خرابهسرا، هرچه هست خانهی توست
مران مرا، که از این بار گه نخواهم رفت،
کبوتر دل من جلد آستانهی توست
زآستانه مرانم دعا روا نشده
که این، نه در خور خوان تو و خزانهی توست
رشاد ! گر چه غزل حافظانه میگویی
ولیک خواجه خود افسون حافظانهی توست