سرخط خبرها
خانه / صراط عشق / کتاب برگزیده / کتابی که جدایی انگلیس از اتحادیه اروپا را پیش بینی کرد

کتابی که جدایی انگلیس از اتحادیه اروپا را پیش بینی کرد

گفتگو با نویسنده کتاب اروپای ۲۰۳۰

خانعلی‌زاده: اتحادیه اروپا متزلزل‌تر از آن است که بخواهد مشکلات اقتصادی ما را حل کند/ هنوز امنیت اروپا وابسته مستقیم به امضای ساکن کاخ سفید است

در دیدار اخیر ترامپ با نخست‌وزیر انگلستان، رئیس‌جمهور فرانسه و واکنشی که سران اتحادیه اروپا به روند صحبت‌های ضداروپایی و ضد اتحادیه ترامپ داشتند، نهایتا ماجرا به این ختم شد که موگرینی عاجزانه گفت قطعا با هم متحد هستیم و این در حالی است که ترامپ اذعان داشت:

اروپا متحد ما نیست، بلکه دشمن ماست.

مهدی خانعلی‌زاده، کارشناس اروپا و نویسنده کتاب «اروپا 2030» است؛

کتابی که خروج انگلستان از اتحادیه اروپا را پیش‌بینی و نگاه محافل دانشگاهی و کارشناسی را به خود جلب کرد.

حالا این کتاب با ویرایش‌هایی تکمیل شده و به چاپ دوم رسیده است.

به همین بهانه سراغ نویسنده این کتاب رفتیم تا هم توضیحات او در مورد کتاب و نحوه تولید آن را جویا شویم و هم تحلیل وی نسبت به شرایط امروز اتحادیه اروپا را بشنویم.

 به ‌عنوان اولین سوال مساله اصلی که در ذهن شما وجود داشت و در کتاب مطرح شد، چیست؟

 من در یک خط بیان کنم که حرف من در این کتاب این بود که نماد شیک و زیبای اروپا چنان مشکلات و آسیب‌های عجیب و غریبی دارد که به هیچ عنوان از پس خود برنمی‌آید و چون نماد نظم بعد از جنگ جهانی دوم است، نشان می‌دهد جهان نظم سابق را نمی‌پذیرد و باید دنبال نظم جدید باشد.

پس کسانی که اتحادیه اروپا را الگو قرار می‌دادند، یا باید تجدیدنظر کنند یا اگر نکنند، قطعا شکست می‌خورند.

 چگونگی تشکیل اتحادیه اروپا و شرایط حاکم بر آن را توضیح دهید.

 درخصوص اتحادیه‌ اروپا و مباحثی که به آنها در این موضوع پرداخته می‌شود، باید چند نکته را به تفکیک بیان کرد؛

اول اینکه ویژگی اصلی اتحادیه اروپا، تاسیس مجموعه‌ای به‌عنوان دستاورد نمادین نظم جهانی بعد از جنگ جهانی دوم است.

یعنی این اتحادیه اساسا بعد از جنگ جهانی دوم تبدیل به نماد نظم جهان شد.

شرایط امروز آن هم به‌عنوان خروجی و دستاورد کشورهای ابرقدرت و کشورهایی که پیروز جنگ بودند، امروز نمایان شده است.

بدین معنی که مرزها از بین رفته و یک لیبرالیسم اقتصادی در ذیل اتحادیه اروپا شکل گرفته است. البته علاوه‌بر این دستاوردهای اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی هم دارد.

 همچنین باید گفت از لحاظ علم روابط بین‌الملل در جریان شکل‌گیری و فعالیت این اتحادیه مکرر بیان می‌شود که دوران دولت- ملت به پایان رسیده و دوران نظم نوین جهانی شکل گرفته است.

از این رو صاحب‌نظران غربی این اتحادیه را همیشه به‌عنوان نماد درخشانی از نظم نوین نام می‌بردند و حتی وقتی واحد پولی یورو حوالی سال‌های 1995 یا 1996 شکل گرفت، همه آنها گفتند این ایده آخر حکمرانی سیاسی در جهان است، اما خب هر چه اتحادیه اروپا بیشتر پیش رفت، دیدند این اتحادیه صرفا یک نماد زیبا است؛ ظاهر آن جذاب است، ولی وارد باطن که می‌شوید، مسائل دیگری هم وجود دارد.

 اتحادیه اروپا از کجا شکل گرفت و چه فرآیندی را طی کرد تا به وضعیت کنونی برسد؟

 بعد از جنگ جهانی دوم  هم کشورهای اروپایی و هم اقتصاد، سیاست و فرهنگ آنها نابود شد. برخی از این کشورها اشغال شده بودند. بعد از دو جنگ جهانی اروپا که قدرت اصلی دنیا بود به حاشیه رانده شد و اروپای شرقی و اروپای غربی شکل گرفت. در آن زمان برای اینکه آمریکا بتواند قوت خود را حفظ کند پیشنهاد کمک بلاعوض اقتصادی به اروپای غربی داد به شرطی بود که رویکردهای مدنظر ایالات متحده را دنبال کنند. همچنین شکل‌گیری این اتحادیه هم از دستورالعمل‌های آمریکا بود.

 به همین علت است که در تمام صحبت‌های خود بیان می‌کنم اتحادیه اروپا ذاتا زاییده آمریکاست، یعنی قابله‌ای که این بچه را متولد کرده آمریکا است. از این رو آمریکا سعی کرد آن را نماد دستاوردها و نظم خود بعد از جنگ جهانی بداند. حتی بعد از فروپاشی شوروی یک‌سری از کشورها سعی داشتند به این اتحادیه اضافه شوند.

 اما در شرایط فعلی و بعد از خروج انگلستان از اتحادیه اروپا آن شور و شعف و هیجانی که کشورها برای پیوستن به اتحادیه داشتند، خوابید.

 

روایت‌های غیراروپایی در مورد این اتحادیه چگونه است؟ پژوهش‌هایی در مورد آن شده است؟

 قریب به اتفاق روایت‌های موجود از سمت خود اروپایی‌ها و برای بهبود وضعیت همین نماد است. داخل ایران من کتابی ندیدم که این موضوع را به دقت بررسی کرده باشد و بگوید این نظم نوینی که وعده می‌دادند و می‌گفتند این اتحادیه مرزها را برداشته، فرهنگ‌ها را برداشته و چیزی تحت عنوان شهروند آلمانی و شهروند فرانسوی نداریم و تعبیر جدیدی به نام شهروند اروپایی شکل گرفته است، چه نقاط قوت و ضعفی دارد.

 در جریان شکل‌گیری این اتحادیه و پس از آن مدافعان این طرح می‌گفتند که این طرح را می‌توان به‌عنوان نمونه برای کل دنیا در نظر داشته باشیم. می‌توانیم با این الگو نظام جهانی ایجاد کنیم و بگوییم شهروند جهانی نه شهروند یک کشور؛ مثلا می‌گفتند اگر بتوانیم این الگو را توسعه دهیم، دیگر شهروند ایران، شهروند مالزی و شهروند آمریکا نخواهیم داشت، بلکه شهروند جهانی داریم.

 کتاب‌هایی که در ایران وجود دارد، بیشتر تلاش کرده‌اند روایتی از همین حرف‌ها را بیان کرده و در این موضوع تحقیق کنند، ولیکن با نگاهی که من در این کتاب داشتم، استفاده از اسناد و مطالب اصلی اروپایی برای موشکافی اهداف و نتایج تشکیل و واقعیت نهایی بود. مثلا کتاب خاطرات وزرای امور خارجه کشورها اعم از آلمان، فرانسه، انگلیس و… مورد توجه بود و همچنین اسنادی که خود اتحادیه، کمیسیون، شورا و پارلمان منتشر کردند.

 قدری توضیح می‌دهید که نتیجه این بررسی چه شد؟

 اگر بخواهم خیلی صریح جمله آخر را بگویم، می‌توانم از اظهارات یوشکا فیشر به‌عنوان جمع‌بندی استفاده کنم، چراکه به واقع خروجی اتحادیه اروپا در این سال‌ها همان جمله‌ای است که یوشکا فیشر، وزیر وقت امور خارجه آلمان بیان کرده است که «اتحادیه اروپا همانند کشتی تایتانیک زیبا، جذاب، عظیم و خیره‌کننده است، ولی خیلی وقت است که به صخره یخی برخورد کرده است.» این اظهارنظر مهم مدت‌هاست بیان شده، ولی در کشور ما هنوز برخورد با صخره یخی و اینکه فرومی‌ریزد، بیان و حداقل تحلیل نشده است. حتی باید این را هم بگویم که برخی اساتید هنوز هم از بیان چنین حرفی ابا دارند.

 کتاب شما یک کتاب دانشگاهی است. در فرآیند تولید و انتشار نظر اساتید دانشگاهی چه بود؟

 در زمان تولید محتوا و تحقیقات، مطالب را با چندین استاد در میان گذاشتم، ولی در تحلیل پدیده‌شناسانه، یعنی در تحلیل اتحادیه اروپا قریب به اتفاق آنها اذعان داشتند که این اتحادیه یکسری مشکلاتی دارد که در آینده رفع خواهد شد و به عبارتی می‌گفتند «آینده برای اتحادیه اروپا است» و این یعنی همان نظریه‌ای که در سال 1990 مطرح بود که آینده از آن اتحادیه اروپا است.

 اما خب اگر امروز به دقت به اتحادیه اروپا نگاه کنیم، می‌بینیم که این اتحادیه تبدیل به یک ساختمان زیبا شده که داخل آن خراب است و البته چرایی این ماجرا نیاز به توضیحات دقیق‌تری دارد.

 شما اذعان داشتید در این دهکده روابط به صورت ناسیونالیستی نیست، در دید اول امر مثبتی است. اشکال این ایده و نظریه چیست؟

 تعاریف ممکن است مشترک باشند، اما ماهیت آنها فرق دارد؛ مثلا دهکده جهانی که اذعان داشتید نظریه ارتباطاتی است که در علوم سیاسی و حوزه‌های دیگر هم استفاده می‌شود. شاید حتی شکل و ظاهر آن با «امت اسلامی» هم یکی باشد، اما محتوای آنها با هم فرق دارد.

 در این مساله باید دو نکته را مورد توجه قرار داد؛ اول اینکه هم «ملی‌گرایی» دست‌ساز بود و هم این «جهانی شدن» دست‌ساز است. ببینید درباره واژه جهانی شدن یا جهانی‌سازی دعوای زیادی بین اهالی فن وجود دارد که اگر فرصت شد، اشاره خواهم کرد.

 خب ملی‌گرایی چه زمانی شکل گرفت و چه زمانی گفتند فلانی آلمانی، فرانسوی یا غیره است؟ در قرارداد «وستفالی» در سال 1648 ایده دولت – ملت پدید آمد؛ یعنی خود اروپایی‌ها 30 سال با هم به خونین‌بارترین وجه ممکن که در طول تاریخ کم‌نظیر است، جنگیدند و بعد خط‌کش گذاشتند و معاهده امضا کردند و البته اساسا هیچ‌گاه درباره آن هم سخن نمی‌گویند.

 این ماجرا را کمی توضیح می‌دهم. یکی از علت‌هایی که اروپای امروز وقتی اسم مذهب را می‌شنود برآشفته می‌شود و فکر می‌کند قرار است به دوران بربریت بازگردد، به این دلیل است که آنها چندین دهه جنگ‌های مذهبی را تجربه کرده‌اند؛ همین جنگ‌هایی که پیمان وستفالی نتیجه آن بود؛ جنگی درون‌مذهبی و درون‌مسیحی.

 بعد از جنگ پیمانی امضا می‌شود و خطوط مرزی مشخص و به عبارتی دولت- ملت ایجاد می‌شود. البته اینکه می‌گویم خط‌کش گذاشتند، به هیچ عنوان لفظ مبالغه‌آمیز نیست. بسیاری از مرزهای اروپا را ببینید، حتی شما کشورهای آفریقایی مخصوصا شمال آفریقا را نگاه کنید، می‌بینید که مرزها کاملا خط‌کشی شده است و لذا این لفظ شوخی نیست، لفظ شیک و فانتزی هم نیست. واقعا خط‌کش گذاشتند و تقسیم کردند.

 همین اروپایی‌ها بعدها تقسیمات شمال آفریقا را هم رقم زدند؟

 بله، ‌اولین استعمارگر آفریقا، بلژیکی‌ها بودند و کشورهای دیگر که بعد از آن آمدند. آنها خط‌کش گذاشتند روی نقشه و تقسیم کردند. مثالش در منطقه هم کشور عراق است. یکی از دلایلی که عراق همیشه ملتهب است و ملتهب خواهد بود و هر دولتی هم بیاید دنبال ماجراجویی‌هایی خواهد بود، همین مساله است.

 در همین انتخابات اخیر جدایی کردستان، گزارش تصویری یکی از خبرنگاران خارجی منتشر شد. در آن گزارش آقایی گفت من عراقی هستم و خانم من کرد است، ولی ما در این انتحابات رای می‌دهیم. در ایران اما ما به هیچ عنوان چنین موضوعی را نداریم که یک کرد بگوید من کرد هستم و زن من ایرانی است. ما ایرانی هستیم و اقوام مختلف اعم از کرد و عرب و… را داریم، چراکه ملت و ملیت ایرانی واقعی است و شکل گرفته است، ولی در 80 درصد جهان ملی‌گرایی و ملیت دست‌ساز و جعلی است.

 برای اینکه این جعلی بودن را کنار بگذاریم باید چه کنیم؟

 راه‌حل این است که به واقعیت بازگردیم. بسیاری از صاحب‌نظران غرب امروز می‌بینند که این ملیت دست‌سازِ جعلی مشکل‌ساز شده است، لذا تلاش می‌کنند یک هویت جعلی دیگر تعریف ‌کنند و استانداردهای دست‌ساز خود را به‌عنوان استاندارد بین‌المللی تعریف و بگویند شهروند جامعه بین‌المللی باید این استانداردها را رعایت کند.

 این مساله در آمریکا هم صادق است. به نظرم یکی از دلایل اقبال به دونالد ترامپ در انتخابات ریاست‌جمهوری این بود که شهروند آمریکایی می‌گفت ریشه من و جایگاه من مهم است، فرآیندی که طی کردم تا ملت آمریکایی شکل گیرد، مهم است و نباید دولت‌های آمریکا به خاطر اینکه تعبیری همانند شهروند جهانی را بسازند، استانداردهای کشورهای دیگر مثلا مکزیک را بر ما تحمیل می‌کنند.

 وقتی استانداردها جعلی باشد و واقعی نباشد، این مشکلات ایجاد می‌شود. راهکار جهانی شدن با احترام به ارزش‌ها و استانداردهای ملت‌های واقعی شکل می‌گیرد؛ یعنی وقتی شما حقوق بشر را به‌عنوان استاندارد بین‌المللی تعریف می‌کنید، قطعا تعریف حقوق بشر در ایران، در ژاپن، مالزی، سنگال، آلمان و… متفاوت است.

 درباره استانداردهای اخلاقی مثلا اخلاق جنسی، آنتونی گیدنز در کتاب جامعه‌شناسی خود بیان می‌کند که رفتار جنسی شمال لندن با جنوب لندن هم فرق می‌کند چه برسد فرهنگ جنسی کشورها با هم!

 اتفاقا یکی از دلایل مهاجرت اروپایی‌ها به آمریکا همین مسائل اخلاقی بوده است. واقعا هیچ‌کس نمی‌تواند یک استاندارد مستقل داشته باشد و آن را برای همه اعمال کند.

 بنابراین این حرف که می‌خواهیم یک نظام جهانی داشته و همه با هم ارتباط داشته باشیم و مرزها را برداریم، حرف خوبی است، اما از این حرف خوب سوءاستفاده می‌شود تا استانداردهای جعلی غربی را که بعضا پشتوانه فلسفی هم دارد، به‌عنوان استانداردهای بین‌المللی ارائه کنند و لذا ما می‌گوییم این جهانی‌سازی، نه جهانی شدن، جعلی است و قابل‌پذیرش نیست.

 بخشی از کتاب شما درباره فرآیند خروج انگلستان از اتحادیه اروپا است. توضیح می‌دهید؟ ظاهرا قبل از برگزیت شما پیش‌بینی کرده بودید.

 اول این را بگویم که معنای این کلمه از تلفیق دو واژه بریتانیا و اگزیت یعنی خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا ایجاد شده است و بعد از این اتفاق مدل‌های دیگر آن هم استفاده شد، مثلا فرانسوی‌ها در انتخابات اخیر فرگزیت را مطرح می‌کردند.

 اما در مورد خود کتاب، در این کتاب رویکرد آینده‌پژوهانه وجود دارد و لذا حدود یک سال و نیم قبل از تصمیم خروج انگلیس از اتحادیه اروپا این مساله به‌عنوان یک سناریو پیش‌بینی شده بود. در این کتاب آمده بود که بریتانیا از اتحادیه اروپا خارج می‌شود. دلیل این امر هم مشخص است.

 انگلیس جزء اتحادیه مالی اروپایی نیست؛ یعنی جزء یورو نیست و برای تبادلات مالی خود از پوند استفاده می‌کند، لذا آنچنان متاثر از یورو نیست و خروج آن هم بر یورو تاثیر بالایی نخواهد داشت، اما از این منظر که انگلستان مرکز اصلی خدمات مالی در اروپا است، خروجش از اتحادیه می‌تواند تاثیراتی جانبی در حوزه یورو داشته باشد. از قضا به نوعی تمام دعوا هم بر سر همین مساله مالی بوده و اهمیت خروج انگلیس هم همین است.

 دقت کنید از زمان تشکیل اتحادیه اروپا در سال 1991 تا همین ماجرای خروج انگلستان، روند عضوگیری اتحادیه اروپا همواره افزایشی بوده است؛ یعنی از 17 عضو به 29 عضو رسیده است و این‌ اولین بار بود که عضوگیری اتحادیه اروپا روند کاهشی پیدا کرد و یک عضو از آن خارج شد.

 خروج انگلیس هم به این معناست که مردم این کشور می‌گویند اتحادیه اروپا دستاوردی برای ما نداشته است. در این ایام دعوای اصلی در انگلیس بر سر حضور یا خروج از اتحادیه این بود که موافقان خروج می‌گفتند انگلیس کشوری صنعتی و سرمایه‌دار است و توانایی اداره خود را دارد و چرا باید از سرمایه مردم این کشور یعنی مالیات آنها هزینه کشورهای ضعیف اتحادیه اروپا تامین شود؟

 مردم می‌گویند از پول انگلیس نباید برای کشورهایی چون یونان، اسپانیا، پرتغال و کشورهای شرق اروپا همانند کرواسی و… که جزء کشورهای ضعیف اتحادیه اروپا هستند، خرج شود. مخالفان خروج اذعان داشتند باید نگاه لیبرال و نظم جدید را داشته باشیم؛ یعنی نظمی که بعد از جنگ جهانی دوم شکل گرفت و لذا می‌گویند این حضور به نفع ما است و باید در اتحادیه اروپا بمانیم.

 نهایتا در انگلستان رای‌گیری شد و مردم به خروج از اتحادیه رای دادند. این را هم بگویم که البته کسی فکر نمی‌کرد خروج از اتحادیه رای بیاورد و این اتفاق بسیار شوکه‌کننده بود.

 به هر حال این اتفاق افتاد و حتی نخست‌وزیری که بعدا برسر کار آمد، جمله معروفی هم دارد به این مضمون که چون مردم رای دادند، باید از اتحادیه اروپا خارج شویم و حرفی در مورد آن نداریم، اما درباره نحوه اجرایی شدن این خروج که فرآیند بسیار طولانی‌مدتی است و چند سالی طول خواهد کشید، دعوا و مذاکرات و مشاجره‌های فراوانی وجود دارد و آخرین قربانی هم آقای بوریس جانسون، وزیر خارجه دولت انگلیس بود که چند روز پیش استعفا داد و گفت با این فرآیند من نمی‌توانم کار را ادامه دهم و نفر دیگری جایگزین او شد.

 در وضعیت فعلی انگلیس شرایط خوبی ندارد، چون منافعی را که از اتحادیه می‌برد، از دست می‌دهد و ضررهای آن بیشتر هم می‌شود و خود اتحادیه هم قطب مالی و اعتباری بزرگی را از دست می‌دهد؛ مخصوصا در شرایطی که دولتی در آمریکا بر سر کار است که اساسا با اتحادیه اروپا مشکل دارد، لذا با توجه به فضای فعلی که من در اروپا رصد می‌کنم، اتحادیه اروپا روزبه‌روز اختیاراتی را که از ملت‌ها و دولت‌ها گرفته و فراملی کرده بود دوباره به کشورها بازمی‌گرداند و تبدیل به سازمان ملل کم‌اثر می‌شود.

 در مورد ترکیه به نظر می‌رسد اراده‌ای را که قبلا برای پیوستن به اتحادیه اروپا داشت الان ندارد، چه دلیلی دارد؟

 این امر دو وجه دارد؛ اول اینکه اروپا به دلیل استانداردهایی که خود داشت، از ابتدا نمی‌خواست ترکیه را بپذیرد. ترکیه کشوری اسلامی و اتحادیه اروپا اتحادیه‌ای کاملا مسیحی است. این ساختار، اتحادیه را دچار تضاد می‌کرد.

 حتی ترک‌ها گفتند در این مسیر یکسری امتیازات می‌دهیم و مثلا از نظر فرهنگی پایتخت مجزا انتخاب می‌کنیم که در این مسیر استانبول پایتخت اروپایی ترکیه شد. این امتیازات را قرار دادند تا یک حالت شبیه عضو ناظر داشته باشد.

 اما اینکه ترکیه می‌خواست وارد اتحادیه اروپا شود، به این دلیل بود که می‌خواست از منافع و مواهب اقتصادی اتحادیه استفاده کند و البته دنبال ماجراجویی‌های سیاسی هم بود.

 در حال حاضر اتحادیه اروپا نه وضعیت اقتصادی مناسبی دارد، یعنی نمی‌تواند کمکی به کشورهای دیگر کند و نه دستاورد سیاسی دارد. از طرفی با اراده یک فرد نامتعادل در عرصه سیاست که الان رئیس‌جمهور آمریکا است، کاملا سیاست‌های اتحادیه اروپا تغییر می‌کند و مجبور به کرنش و پذیرش این هستند، لذا پیوستن به اتحادیه اروپا نمی‌تواند دستاورد سیاسی مهمی برای کشور عضو جدید داشته باشد. این دو عامل یعنی هم از سوی اتحادیه و هم از سوی ترکیه باعث شده دستاوردی برای طرفین وجود نداشته باشد که ترکیه عضو اتحادیه اروپا شود، بنابراین این شور و شعف خوابیده و تقریبا هم فراموش شده است.

 درخصوص تیراژ و انتشار کتاب قدری توضیح دهید و اینکه تفاوتی در چاپ اول با چاپ دوم وجود دارد؟

 ایده اصلی این کتاب از پروژه کارشناسی‌ارشد خودم گرفته شده که در مورد مطالعات اتحادیه اروپا بود. همان زمان که این ایده و پیش‌بینی‌ها را مطرح کردم تقریبا اکثر استادان مخالف بودند و گفتند چنین اتفاقی نخواهد افتاد و شما ایدئولوژیک نگاه می‌کنید!!

با این حال توانستم همراهی چند استادان را جلب کنم و کار پیش رفت و جلسه دفاعی که برگزار شد استقبال شد و استادانی که حضور داشتند با رضایت کامل جلسه را ترک کردند.

 در کدام دانشگاه؟

 در دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی.

 در چاپ دوم چه شد؟

 با استفاده از نظر استادان در زمانی که دانشجوی دکتری در دانشگاه علامه شدم، ایده قبلی را تکمیل و قوام بخشیدم و فصول آن را پالایش و ویرایش کردم و به‌عنوان چاپ دوم کتاب منتشر کردم.

از قضا وقتی این کتاب را به استادان در دانشگاه علامه ارائه دادم، خیلی استقبال کردند و گفتند از منظر روشی و کار محتوایی خوب پیش رفته است.

 جزئیات انتشار چطور بود؟

 تیراژ در چاپ اول هزار نسخه بود و وقتی تمام شد برای چاپ دوم هم هزار نسخه منتشر شده است. کتاب دانشگاهی است و بیشتر مشتری‌های آن دانشجویان و استادان هستند.

 در این کتاب نقطه پررنگ و برجسته همان پیش‌بینی خروج انگلستان بود که موسسات و سایت‌ها بیشتر روی همین تاکید داشتند اما من تمایل دارم این کتاب کامل خوانده شود، چراکه این پیش‌بینی یکی از نتایج روش تحلیل این کتاب است.

اگر روش تحلیلی این کتاب دقیق مطالعه شود برای مسائل سیاسی امروز ایران و تعاملاتی که با اروپا می‌خواهیم داشته باشیم، هم بیشتر از پیش‌بینی خروج انگلیس نتیجه خواهد داشت.

 یعنی در تعاملات ایران با اروپا هم می‌تواند موثر باشد؟

 بله، در حال حاضر وقتی می‌بینیم آمریکا از برجام خارج شده است مسئولان مذاکره‌کننده تیم هسته‌ای و دولت اذعان دارند برجام را با اروپا ادامه دهیم و تمام حرفی که بیان می‌کنند این است که بتوانیم منافع خود را از برجام از طریق اروپا کسب کنیم.

 بنده معتقدم اگر بخواهیم علمی بحث کنیم این راهبردی غیرمنطقی است، چرا؟ مطالعه این کتاب به مخاطب نشان می‌دهد اتحادیه اروپا به‌شدت متزلزل است و فارغ از مسائل اقتصادی که مشکلات عجیبی دارد و فارغ از مسائل سیاسی که دچار عدم پیوستگی هستند و در آستانه فروپاشی سیاسی قرار دارند، دعواهایی که بین خود آنها وجود دارد، مساله فرهنگی اتحادیه اروپا است.

 یعنی مردم اروپا نگاه مثبتی به اتحادیه ندارند. بلژیک و بروکسل قرار بود نماد اتحاد اتحادیه اروپا باشد، چون کشوری است که سه نژاد هلندی، آلمانی و فرانسوی را در خود جای داده و قرار بود پادشاه این کشور نماد اتحاد اتحادیه اروپا باشد، اما همین کشور به دلیل اینکه دارای اختلاف فراوان بود چند سال پادشاه نداشتند. تا این حد نژادها با هم اختلاف داشتند.

ترامپ هم البته خود برای اروپا ماجرایی شده. در دیدار اخیر او با نخست‌وزیر انگلستان، رئیس‌جمهور فرانسه و واکنشی که سران اتحادیه اروپا به روند صحبت‌های ضداروپایی و ضد اتحادیه ترامپ داشتند، نهایتا ماجرا به این ختم شد که موگرینی عاجزانه گفت قطعا با هم متحد هستیم و این در حالی است که ترامپ اذعان داشت اروپا متحد ما نیست، بلکه دشمن ماست.

 لذا بنده معتقدم برجام ثابت کرد که اروپا نمی‌تواند هویت مستقلی از آمریکا داشته باشد

به‌ویژه در نظم کنونی که وجود دارد.

برخی دوستان دنبال این هستند که برجام و منافع مربوط به آن را از طریق اروپا تامین کنند.

اتحادیه و جریان سیاسی که موقعیت و منافع خود را نمی‌تواند فارغ از منافع آمریکا تعریف کند،

الان مساله تامین امنیت اروپا مساله اصلی است.

شاید 50-40 سال است که کار می‌کند اما نتوانسته یک ارتش اروپایی شکل دهد.

 هنوز باید ناتو از او دفاع کند، یعنی هنوز امنیت اروپا که از همه چیز اعم از اقتصاد و فرهنگ و اجتماع مهم‌تر است وابسته مستقیم به امضای ساکن کاخ سفید است.

چطور از این اتحادیه باید انتظار داشت که برخلاف منافع آمریکا، منافع ایران را تامین کند؟

لذا هر چه این زمان پیش رود جز ضرر برای ایران و بیشتر وابسته شدن اروپا به آمریکا هیچ‌دستاوردی برای ما ندارد و قطعا راهی است که بعد از 6 ماه دوستان می‌گویند نشد و بدعهد بودند و اشتباه کردیم. اگر خروجی مطالعه کتاب من چنین دستاوردی باشد واقعا خوشحال می‌شوم.

ایتابلهسروشآپارات

همچنین ببینید

کاریکاتور/وقتی که شیطان بزرگ کار خیر می‌کند..

مرگ بر آمریکا مرگ بر اسرائیل

امام تو دهان آمریکا کوبید

ويدئو/ مرگ بر آمریکا

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.