خانه / صراط عشق / اشعار / اشعار معارفی / شعر/ در قلبِ طوس سفره‌ی زهرایی‌اش ببین

شعر/ در قلبِ طوس سفره‌ی زهرایی‌اش ببین

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا علیه السلام

 

شب بود و شور بود و سلامِ فرشته‌ها
از عرش تا به فرش ، قیامِ فرشته‌ها

بارانِ شوق بود و امامِ فرشته‌ها
شب بود و گرمِ سجده تمامِ فرشته‌ها

قلبِ فرشته‌ها پُرِ عطرِ خدا شده
امشب خدا اسیرِ نگاهِ رضا شده

***
موجِ کَرَم به اوجِ تَلاطُم رسیده است
ناز و نماز و شوق و تَبَسم رسیده است

داوودِ عاشقی به تَرَنُّم رسیده است
کعبه کجاست؟ قبله‌ی هفتم رسیده است

گویی خدا تمامیِ خود را کشیده است
پیش از ازل که رویِ رضا را کشیده است

***
موسیٰ گدایِ خانه‌یِ موسایِ مرتضیٰ ست
عیسیٰ دخیلِ جلوه‌یِ سینایِ مرتضیٰ ست

امشب شبِ تبسّمِ زهرای مرتضیٰ ست
آئینه‌ی شُکوه سراپایِ مرتضیٰ ست

گیرم بهشت مستِ مِیِ حوضِ کوثر است
فوّاره‌هایِ صحن رضا دیدنی‌تر است

***
هر پنجه‌ای که شانه‌یِ گیسو نمیشود
هر قبله‌ای که گوشه‌ی اَبرو نمیشود

هر جذبه‌ای که عکس هُوَالهو نمیشود
هر دلبری که ضامنِ آهو نمیشود

پا می‌نَهَد به بالِ مَلَک هرکه یاد اوست
تا جبرئیل خادمِ بابُ‌الجواد اوست

***
زلفی گشوده و دلِ شیدا نمانده است
در ازدحام ، جای تماشا نمانده است

مجنون که هیچ ، رونقِ لیلا نمانده است
سر را بریده‌اند ، زلیخا نمانده است

باغ بهشت کاشی گلدسته های اوست
عباس دل سپرده‌ی دارالشفای اوست

***
در بِرکه‌ها تَمَوُّجِ دریایی‌اش ببین
در آسمان شُکوهِ اَهورایی‌اش ببین

در قلبِ طوس سفره‌ی زهرایی‌اش ببین
خانه به خانه سایه‌ی آقایی‌اش ببین

خورشید اگر نگاه به ایوان طلا کند
باید غبار گردد و کارش رها کند

***
نقّاره می‌زنند مسیحی شفا گرفت
نقّاره می‌زنند خلیلی عطا گرفت

نقّاره می‌زنند کلیمی بها گرفت
یوسف دوباره سُرمه زِ پایین پا گرفت

با دست‌های لطف تو آزاد می‌شویم
وقتی دخیل پنجره فولاد می‌شویم

***
با گوشه‌چشم ، تا که نگاهی به ما کنی
کارِ هزار معجزه و کیمیا کنی

مشکل بهانه است که ما را صدا کنی
تا کاسه‌هایِ خالیِ ما را طلا کنی

جز گوشه‌های صحن تو آقا کجا روم
کِی با کبوتران حرم کربلا روم؟

 

 

شادی روح آقا امام رضا (ع ) صلوات

ایتابلهسروشآپارات

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.