روزنامه اعتماد روز پنجشنبه در یادداشتی به قلم یکی از نمایندگان زن اصلاحطلب دوره ششم مجلس نوشت: «بيترديد حضور زنان در ورزشگاهها نه بالاترين و نه مهمترين خواسته آنها، بلكه نمادي از پيگيري حقوق قانوني آنهاست… انتظار ميرود همانگونه كه رئيسجمهور اشاره كرد با تدبيرهاي مناسب براي كاستن فشارها بر عموم مردم به ويژه كارگران، دانشجويان و زنان اقدام شود. مردم پيش از اين تامين مطالباتشان را در صندوقهاي راي جستوجو كردهاند اما بيم آن ميرود كه در شرايط تشديد فشارهاي اقتصادي، نااميدي از اثربخش بودن حضور پاي صندوقهاي راي، چنان گسترده شود كه آمريكا را در اجراي سياستهاي مداخلهگرانهاش گستاخ كند.»
گفتنی است، مدعیان اصلاحات در مقطعی که دولت دهم پیشنهاد حضور زنان در ورزشگاه را مطرح کرده بود، به مخالفت با آن پرداخته و تأکید کردند که این مسئله به هیچ عنوان در میان مشکلات و مطالبات عموم مردم جایی ندارد و مخالف نظر مراجع نیز هست. اما حالا این طیف این مسئله را بهعنوان مطالبه اصلی زنان ایرانی جا میزند. هدف اصلی این جریان، نه دفاع از حقوق زنان ایرانی، بلکه مطرح کردن مسائل دستچندم برای تضییع حقوق زنان ایرانی و خرید زمان برای دولت در زمان پاسخگویی است. چه آنکه همین جریان در ماههای گذشته وقتی محمدعلی نجفی، سیاستمدار اصلاحطلب، همسر دوم خود را که از وی 30 سال کوچکتر بود، با 5 گلوله اسلحه غیرمجاز به قتل رساند، از جنایتکار این حادثه دفاع کرده و او را تا حد یک قهرمان! بالا بردند و با اتهامزنیهای ناجوانمردانه و غیراخلاقی، به مقتول برچسب بدکاره بودن و مهدورالدم بودن! زدند.
موجسواری آلودگان سیاسی مدعی اصلاحات
روزنامه دولتی ایران در شماره روز پنجشنبه در مطلبی نوشت: «توجیهات درباره تلخی حادثه خودسوزی یک دختر جوان، از ضرورت تحلیل و ریشهیابی و الزام به گفتوگو درباره آن تا روشن شدن مسئله و تلاش برای راهکار نمیکاهند. «مسئله زن» در پس این حادثه نهفته است و آنچه اکنون مطرح است، نوک کوه یخ «مسئله زن» در ایران امروز است که من سعی میکنم به اختصار دو وجه آن را تشریح کنم… تقریباً هر پویایی مهمی از سوی جامعه زنان به مسئله بدل میشود. مطالبه وزیر زن، قاضی زن، دوچرخهسواری زنان، رفتن زنان به ورزشگاه، حضور زنان در مسابقات خارجی، اشتغال زنان، بهکارگیری مدیران زن، حضانت فرزند، پخش تصاویر تماشاچیان زن، حق طلاق، فعالیتهای سیاسی طرفداری از حقوق زنان، حضور اجتماعی سلبریتیهای زن و همینطور مسائلی از این دست هر یک به نوعی مسئله میشوند… حاکمیت نمیتواند جمع کثیر نیمی از جمعیت ایران را نادیده بگیرد یا با همان روشهای سنتی با آنها مواجه شود.»[!]
پدر سحر خدایاری تأکید میکند، هرکسی که میگوید سحر قربانی شده بیدلیل این حرف را میزند، سحر قربانی چه شده؟ یک مشکل عصبی داشته که در روزی که به دادگاه میرود، باز هم اعصابش بههم میریزد و بعد اقدام به خودسوزی میکند. او همچنین خاطرنشان میکند: هیچ حکمی مبنی بر زندانی شدن سحر صادر نشده و ما بهعنوان خانواده سحر اعلام میکنیم که اصلا قرار نبوده سحر زندانی شود.
پدر این فرد، علاوه بر اینکه تأکید میکند، من فدایی نظام هستم و در جنگ تحمیلی هم جانباز شدم، تصریح کرده است: از افرادی که از خون دختر من سوءاستفاده میکنند راضی نیستم و حلالشان نمیکنم، این افراد اشتباه میکنند که به بهانه اتفاقی که برای سحر رخ داده دارند علیه کشور صحبت میکنند.
علیرغم این واقعیات آشکار، مدعیان اصلاحطلبی در نهایت بیشرافتی، همانطور که پدر او میگوید روی موج ماجرای غمانگیز سحر خدایاری سوار شدند تا از آن ماهی سیاسی خود را صید کنند. همانها که به بهانه ماجرای سحر خدایاری، نظام را آماج حملات کینهتوزانه خود قرار میدهند اما در ماجرای قتل میترا استاد توسط محمدعلی نجفی، از آنجا که قاتل همپالگیشان بود، مقتول را مهدورالدم نامیدند و به وی تهمت زدند تا نجفی را تبرئه کنند. مدعیان اصلاحطلبی همیناند. سخنگوی دولت روز چهارشنبه گفت، «مسئولیت زنان در برخی وزارتخانهها به 30 درصد رسیده است. 66 درصد اشتغال را زنان تشکیل میدهند.» علاوه بر این، امروز بیش از هزار نفر قاضی زن داریم. نقشآفرینی زنان همچنین، در عرصههای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و آموزشی آشکار است و قابل کتمان نیست اما مدعیان اصلاحات بنا به سابقه و رویه خیانتکارانه خود علیه نظام و انقلاب، خوب بلدند که برای پوشاندن ناکارآمدی خود که امروز در عرصههای اجرایی و مدیریتی کشور نمایان است، نارنجک دودزای ورود زنان به ورزشگاه را پرتاب کنند و آن را مطالبه عمومی جا بزنند.
اشتغال مشکل واقعی جوانان نیست!
در این میان، صادق زیباکلام هم در ارگان دولت نوشت: «مشکل فقط بحث اقتصادی نیست. چرا که تا موضوعی پیش میآید برخی از منتقدان دولت میگویند اگر آقای روحانی اشتغال ایجاد کند مشکل جوانان حل خواهد شد. مشکل همینجاست که مسئولان کشور، نمایندگان مجلس و سایر مسئولان کشور مشکلات واقعی جوانان را
نمیبینند.»[!]
حذف بولتون به مفهوم تغيير مسير سياست خارجي آمريکا نيست
روزنامه آرمان در یادداشتی نوشت: «واقعيت اين است که حذف بولتون به مفهوم تغيير مسير سياست خارجي آمريکا نيست.»
این روزنامه زنجیرهای در ادامه نوشت: «مايک پمپئو در راس وزارت خارجه و خانم جينا هسپل، رئيس سازمان سيا افراد بسيار تندي در حد جان بولتون هستند… تا زماني که ترامپ تحليل غلط را روي ميز دارد که با فشار تحريم ميتواند رفتار ايران را تغيير دهد بعيد ميدانم که تغييرات افراد در روابط آمريکا و ايران خيلي تاثيرگذار باشد.»
این روزنامه اذعان کرده است که حذف بولتون به مفهوم تغییر سیاست خارجی آمریکا نیست. این در حالی است که در روزهای اخیر و پس از برکناری جان بولتون، مشاور امنیت ملی کاخ سفید، رسانههای زنجیرهای به خط شده و مدعی شدند که ترامپ در حال تجدیدنظر کلی در رابطه با ایران است و این برکناری مصداق تعدیل رفتارهای آمریکا و پالس مثبت برای مذاکره با ایران است.
در حالی که یکی از اهداف این اقدام دولت آمریکا، فریبکاری با هدف ترغیب ایران برای حضور در «نمایش مذاکره ترامپ» است.
روایاتی از یک دستگیری
روزنامه شرق در شماره روز پنجشنبه به یک ماجرا در سالهای ابتدای انقلاب پرداخته است. محور این گزارش آیتالله طالقانی و یکی از فرزندانش به نام مجتبی طالقانی است. در ابتدای این گزارش آمده: «محمد غرضی که در آن زمان مسئولیت عملیاتهای سپاه پاسداران را بر عهده داشت… در گفتوگو با شرق میگوید که اولا مجتبی طالقانی به دلیل دست داشتن در قتل مجید شریف واقفی دستگیر شد و ثانیا آیتالله طالقانی نه از سر اعتراض که بعد از دستگیری فرزندش میخواست برای مدتی از دسترسی خارج باشد و به همین دلیل به باغی در کرج رفت.»
در ادامه این گزارش از قول محمد غرضی میخوانیم: «مجتبی طالقانی در قتل 17نفر از مبارزانی که علیه رژیم پهلوی فعالیت میکردند، دست داشت. او کسی است که باعث شهادت این تعداد از فرزندان این آب و خاک شد. با چنین وصفی پس از انقلاب عدهای او را به سپاه آوردند و من هم گفتم که نگهداری شود. مجتبی طالقانی که برخی از دستگیری او ناراحتاند فردی است که عامل دست تقی شهرام بود و نامه کمونیست شدن خودش و شهرام را نزد آقای طالقانی برد. پس از آنکه او دستگیر شد، برادرانش به سپاه آمدند و پرسیدند که مجتبی اینجاست؟ گفتم بله؛ اما سالم است و هیچ مشکلی برایش بهوجود نیامده است.»
غرضی در ادامه افزوده: «بعد از آن پیش آقای طالقانی رفتیم و تا صبح بحث و جدل داشتیم. آقای طالقانی به دادستان وقت زنگ زد که من را دستگیر کند. دادستان هم من را به زندان انداخت. آقایان عراقی و جنتی صبح هنگام به خدمت امام در قم رفتند و ماجرا را برای ایشان توضیح دادند.»
سپس غرضی میگوید پس از آنکه به دستور امام از زندان آزاد شدم «…به خدمت امام رفتم و گفتند که برو بهشتی را پیدا کن و بگو که برود طالقانی را بیاورد. من، شهید بهشتی و آقای اشراقی پیگیر برگشت آقای طالقانی شدیم تا آنکه او خدمت حضرت امام در قم رفت.»
پس از آنکه آیتالله طالقانی به قم میرود از آنجا سخنانی را میگوید که چرا شلوغ کاری میکنید؟ من هر وقت دلتنگ میشوم به اینجا میآیم و از امام آرامش میگیرم. چرا که اعضای سازمان مجاهدین (منافقین) رفتن ایشان از تهران را بهانهای کرده بودند برای ایجاد آشوب. غرضی در انتها میگوید: «مجید شریف واقفی و افراد دیگری که به دست مجتبی طالقانی و تقی شهرام به قتل رسیدند افرادی بودند که نمیگذاشتند روش و تفکر شهرام (تغییر ایدئولوژیک از اسلام به کمونیسم) حاکم شود… فرزند آقای طالقانی [مجتبی طالقانی]… ابزار دست تقی شهرام شد تا برود و کاری کند که آقای طالقانی این تغییر ایدئولوژیک را بهعنوان یک حق شناسایی کند که در نهایت هم این اتفاق نیفتاد… ببینید مجتبی طالقانی اکنون چه میکند؟ او را شبانهروز میتوانیم در شبکههای معاندی مانند صدای آمریکا مشاهده کنیم… او اکنون با سیا [سازمان اطلاعات و امنیت آمریکا] و سازمان منافقین همکاری میکند… خوشحالم که تاریخ همه چیز را ثابت میکند…»