سرخط خبرها

شعر عاشورائی

.

از پلکان قرب او پیوسته بالا می رود
سوی ولی همواره از سمت تولا می رود

گاهی بسان قرص بدر، گاهی خمیده چون هلال
بر گرد خورشید حسین، پنهان و پیدا می رود

از غرش این قسوره، گرگان پناه گورها
در بیشه کفتارها، این شیر تنها می رود

آن ماجرای مشک و آب، تنها بهانه بود و بس
عباس سوی علقمه، با شوق زهرا می رود

سرمست از فرزندیش، عزم برادر می کند
محض سرافرازی ولی، بی دست و بی پا می رود

در بزم جانان چون شدی، جان را چه کار آید دگر
اینجا غبار خویش هم از چهره ما می رود

 

.

ایتابلهسروشآپارات

همچنین ببینید

شعر/ ای خاک درت سرمهٔ ارباب بصارت

گرد قدم زائرت، از غایت رفعت

شعر/ شیعیان ،دیگر هوای نینوا دارد حسین

السلام علی الحسین

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.