سرخط خبرها
خانه / صراط عشق / متون / متن کامل کتاب «لحظه به لحظه از واقعه غدیر»

متن کامل کتاب «لحظه به لحظه از واقعه غدیر»

دریافت نسخه الکترونیکی کتاب

غدير، داستان اعتقاد

در نقطه ى غدير توقفى بايد، كه با حقيقت انسان سر و كار دارد. هزار و چهارصد سال است كه شيعه زلال پر بركت غدير را به پاى درختان ولايت مى افشاند، و از آن بيابان خشك باغهاى پر ثمر اعتقادى و گلهاى زيباى محبت را پرورش مى دهد.

آغاز پانزدهمين قرنى است كه شيعه با حجتى قوى و برهانى قاطع، كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به دستش داده، پرچم بلند ‘اَشْهَدُ اَنَّ عَلِيّاً وَلِىُّ اللَّهِ’ را برافراشته و از مرزهاى اعتقادى خويش پاسدارى مى كند.

غدير، مراسمى عظيم و مجموعه اى فراموش نشدنى در تاريخ اسلام است كه بعنوان ‘واقعه ى غدير’ جايگاه خاصى در اعتقادات مقدس ما دارد.

در كتاب حاضر با يادى از عظمت مراسم سه روزه ى غدير در تاريخ اسلام، گزارشى به صورت لحظه به لحظه با تمام جزئيات واقعه ى غدير در قالب داستانى تقديم مى شود؛ تا غدير را آنگونه كه واقع شده بياموزيم و به نسلهاى آينده بسپاريم.

آنچه در ترسيم واقعه ى غدير آورده ايم با استناد به منابع است، و حتى يك كلمه بصورت تخيل و پردازش آورده نشده است. آدرسهاى منابع نيز بصورت پى نوشت در پايان كتاب آمده است.

به اميد روزى كه در كنار صاحب غدير حضرت بقية اللَّه الاعظم ارواحنا فداه و عجّل اللَّه فرجه، غدير را به جشنى ديگر نشينيم، و داستان آن روزهاى شيرين را از دو لب مبارك آن حضرت بشنويم.

قم، محمد باقر انصارى زنجانى

عيد غدير 1421، زمستان 1379

عظمت غدير

خطابه ى غدير بعنوان آينه ى تمام نماى ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام بين تمام خطابه هاى اسلام ويژگيهايى دارد كه آن را بصورت منحصر بفرد درآورده است. اين اهميت باز مى گردد به متن خطبه و فضاى خاصى كه اين سخنرانى در آن انجام شده است.

مهمترين مقاصد حضرت در خطبه ى غدير را مى توان در موارد زير خلاصه كرد:

1. نتيجه گيرى از زحمات 23 ساله ى رسالت با تعيين ادامه دهندگان اين راه.

2. حفظ دائمى اسلام با جانشينانى كه از عهده ى اين مهم برآيند.

3. اقدام رسمى براى تعيين خليفه كه از نظر قوانين ملل سنديت دارد.

4. ترسيم خط مشى آينده ى مسلمين تا آخر دنيا.

5. اتمام حجت بر مخالفان اسلام اعم از مقصرين و معاندين.

اين اهداف بلند در سايه ى شرايطى انجام شد كه شايسته ى ابديت غدير بود، و آن را بعنوان يك واقعه ى استثنايى در آورد. امام باقر عليه السلام مى فرمايد:

لَمْ يُنادِ بِشَىْ ءٍ مِثْلَ ما نُودِيَ بِالْوِلايَةِ يَوْمَ الْغَديرِ. [ اصول كافى: ج 2 ص 21. ] هيچ حكمى مثل ولايت در غدير اعلام نشده است!

عظمت خاص غدير را در جهات زير مى توان ترسيم كرد:

1. شرايطى كه براى ابلاغ اين اصل اعتقادى اسلام بر پا شد كه آن اجتماع بزرگ و شيوه ى خاص بيان و منبر، فقط در اين ماجرا بوده است. بخصوص مسئله ى وداع پيامبر صلى اللَّه عليه و آله با مردم حاكى از اين بود كه با اعلام ولايت اسلام از نظر دشمنان خارجى نفوذ ناپذير شده است.

2. مسئله ى امامت فقط بصورت يك خبر و پيام و خطابه اجرا نشد، بلكه بعنوان حكم و فرمان اجرا گرديد، و با گرفتن بيعت از عموم مسلمانان و تعهد گرفتن از آنان اعلام شد.

3. شرايط جغرافيايى غدير كه قبل از تقاطع جاده ها در جحفه و پيش از تفرق قبايل بوده است. همچنين توقف سه روزه در بيابانى داغ و شرايط زمانى حجة الوداع پس از ايام حج كه عظيم ترين اجتماع مسلمانان تا آن روز بود.

4. مقام مخاطِب خطبه، و نيز حالت خاص مخاطَبين يعنى
حاجيان، آن هم پس از اتمام حج و هنگام بازگشت، و نيز اعلام نزديكى رحلت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله، چه آنكه حضرت 70 روز پس از اين سخنرانى از دنيا رحلت نمودند.

5. خطاب خداوند كه: ‘اى پيامبر، ابلاغ كن آنچه از طرف خداوند بر تو نازل شده كه اگر ابلاغ نكنى رسالت خود را نرسانده اى’، كه در هيچيك از فرامين الهى چنين مطلبى گفته نشد.

6. بيم پيامبر صلى اللَّه عليه و آله از كارشكنى هاى منافقين، و دستور قاطع الهى بر لزوم ابلاغ حكم ولايت و امامت براى آينده ى مسلمين، از خصوصيات ابلاغ اين حكم الهى بود.

7. ضمانت الهى بر حفظ پيامبر صلى اللَّه عليه و آله از شرّ دشمنان در خصوص اين ابلاغ و رسالت كه در هيچيك از احكام الهى چنين ترسى نبود و چنين ضمانتى انجام نشد.

8. مفاهيم بلند و حساسى كه در تبيين مقام ولايت در متن خطبه فرمودند و معناى دقيق آن را به روشن ترين وجهى بيان نمودند.

9. مراسم خاصى كه قبل و بعد از خطبه واقع شد كه بيعت و عمامه ى ‘سحاب’ و تهنيت از نمونه هاى آن است و دلالت بر اهميت ويژه ى اين ماجرا مى نمايد.

10. خطاب خداوند كه: ‘امروز دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم’، كه تا آن روز مشابه آن را هم نفرموده بود.

11. توجه خاصّ ائمه عليهم السلام به سخنان پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در غدير،و بخصوص كلام اميرالمؤمنين و حضرت زهراعليهماالسلام كه فرمودند:

‘روز غدير خم براى كسى عذرى باقى نگذاشت’. [ بحارالانوار: ج 28 ص 186، ج 43 ص 161. دلائل الامامة: ص 38. خصال: ص 173. اثبات الهداة: ج 2 ص 115. ] همچنين اهتمام علما به تفصيل مباحث مربوط به غدير به تبعيت از ائمه عليهم السلام بعنوان ريشه ى اصيل ولايت و امامت، بيانگر ارزش اعتقادى آن در طول تاريخ است.

12. سند و شيوه ى نقل اين حديث از نظر حديثى، تاريخى، كلامى و ادبى، و همچنين فراگيرى و راهيابى آن به قلوب مردم، در ميان روايات ولايت بى مانند است. محققان تواتر اين حديث را به اثبات رسانده، و همه ى مسلمانان با هر فرقه و مسلكى كه دارند به درستى اين حديث اعتراف كرده اند.

همه ى اينها حاكى از اهميت ويژه ى غدير در فرهنگ اسلام است، و به ما هشدار مى دهد كه اين اصل اعتقادى شيعه را با تمام هستى خويش پاس بداريم.

 

از مدينه تا غدير

آغاز سفر

[ عوالم العلوم: ج 15:3 ص 167 و 297. الغدير: ج 1 ص 9 و 10. بحارالأنوار: ج 21 ص 360 و 383 و 384 و 390، ج 28 ص 95، ج 37 ص 201. ] در سال دهم هجرى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله براى اولين بار بطور رسمى اعلان عمومى حج دادند تا همه ى مردم در حد امكان حاضر شوند. آن حضرت اين سفر را بعنوان ‘حجة الوداع’ مطرح كردند، كه به معناى تنها سفر پر خاطره ى آن حضرت در دلها جاى گرفت.

هدف از اين سفر بيان دو حكم مهم از قوانين اسلام بود كه هنوز براى مردم بطور كامل و رسمى تبيين نشده بود: يكى حج، و ديگرى مسئله ى خلافت و ولايت و جانشينى بعد از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله.

پس از دستور الهى، پيامبر صلى اللَّه عليه و آله مناديانى را به مدينه و اطراف آن فرستادند و تصميم اين سفر را به اطلاع همه رساندند تا هركس بخواهد خود را آماده ى اين سفر و همراهى آن حضرت نمايد.

پس از اعلان عمومى، عده ى بسيارى از اطراف مدينه به شهر آمدند تا همراه حضرت و مهاجرين و انصار در سفر مكه ملازم ركاب حضرت باشند.

با حركت كاروان پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در بين راه مدينه تا مكه افراد قبايل به جمعيت اضافه مى شدند. با رسيدن اين خبر مهم به مناطق دورتر، مردم اطراف مكه و شهرهاى يمن و غير آن نيز بسوى مكه سرازير شدند تا جزئيات احكام حج را شخصاً از پيامبرشان بياموزند و در اين اولين سفر رسمىِ حضرت بعنوان حج شركت داشته باشند.

اضافه بر آنكه حضرت اشاراتى فرموده بودند كه امسال سال آخر عمر من است، و اين مى توانست باعث شركت همه جانبه ى مردم باشد.

جمعيتى حدود يكصد و بيست هزار نفر در مراسم حج شركت كردند، كه فقط هفتاد هزار نفر آنان از مدينه بهمراه حضرت حركت كرده بودند، و جمعيت لبيك گويان در جاى جاى جاده در حركت بودند.

 

از مدينه تا مكه

[ الغدير: ج 1 ص 9 و 10. بحارالأنوار: ج 21 ص 360 و 383 و 384 و 390، ج 28 ص 95، ج 37 ص 201. عوالم العلوم: ج 15:3 ص 167 و 168 و 297. ]

كاروان بزرگ پيامبر صلى اللَّه عليه و آله روز شنبه بيست و پنجم ماه ذى قعده از مدينه حركت كردند. به دستور آن حضرت مردم لباس احرام همراه برداشته بودند، و خود حضرت نيز غسل كرده و دو لباس احرام همراه برداشتند؛ و براى احرام تا مسجد شجره در نزديكى مدينه آمدند.

اهل بيت معظم پيامبر صلى اللَّه عليه و آله كه فاطمه زهرا و امام حسن و امام حسين عليهم السلام و ساير فرزندان آن حضرت بودند، و نيز همسران آن حضرت همگى سوار بر هودجهاى شتران همراه حضرت بودند.

با رسيدن به ‘مسجد شجره’ احرام بستند و مسير ده روزه تا مكه را آغاز كردند، و قافله اى عظيم كه شامل مردم سواره و پياده بود همراه آن حضرت به حركت در آمدند.

صبح روز يكشنبه را در منطقه اى توقف كردند و تا شب همانجا ماندند، و پس از نماز مغرب و عشا حركت كردند. صبح روز بعد به ‘عِرْق الظَبْيَة’ رسيدند، و سپس در ‘رَوْحاء’ توقف مختصرى كردند. از آنجا براى نماز عصر به ‘مُنصرَف’ رسيدند. هنگام نماز مغرب و عشا در ‘مُتَعَشّى’ پياده شدند و شام را همانجا صرف كردند. براى نماز صبح به ‘اثاية’ رسيدند، و صبح روز سه شنبه در ‘عَرْج’ بودند، و روز چهارشنبه به ‘سَقْياء’ رسيدند.

در بين راه، پياده ها سختىِ راه را مطرح كردند و از حضرت سوارى درخواست نمودند. حضرت كه سوارى در اختيار نداشتند، دستور دادند تا براى آسانى سير، كمرهاى خود را ببندند و راه رفتنشان را بين تند رفتن و دويدن قرار دهند. با انجام اين دستور راحت تر شدند.

روز پنجشنبه به ‘اَبْواء’ رسيدند كه قبر حضرت آمنه مادر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله آنجا بود، و حضرت قبر مادر را زيارت كردند.

روز جمعه با عبور از ‘جُحفه’ و ‘غدير خم’ عازم ‘قُدَيْد’ شدند و شنبه آنجا بودند. روز يكشنبه تا ‘عُسفان’ آمدند و روز دوشنبه به ‘مَرّ الظهران’ رسيدند و تا شب آنجا ماندند.

شب به سوى ‘سَيْرَف’ حركت كردند و به آنجا رسيدند كه منزل بعدى مكه معظمه بود. بعد از ده روز طى مسافت، در روز سه شنبه پنجم ذى حجة اولين كاروان حج اسلام با جلال و عظمتى بى نظير وارد شهر ‘مكه’ شدند.

 

حجاج يمن همراه اميرالمؤمنين

[ بحارالأنوار: ج 21 ص 360، ج 37 ص 201. عوالم العلوم: ج 15:3 ص 297. ]

در ايامى كه سفر حج اعلام شد، اميرالمؤمنين عليه السلام با لشكرى از طرف پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به ‘نَجْران’ و سپس ‘يمن’ رفته بودند. هدف از اين سفر دعوت به اسلام و جمع آورى خمس و زكات و جزيه بود و نيز حل اختلافى كه بين اهل يمن پيش آمده بود.

پيامبر صلى اللَّه عليه و آله هنگام حركت از مدينه براى اميرالمؤمنين عليه السلام نامه اى فرستادند، و طى آن دستور دادند آن حضرت نيز با لشكر و كسانى از اهل يمن كه مايل به شركت در مراسم حج هستند از آنجا به سوى مكه حركت كنند.

اميرالمؤمنين عليه السلام پس از پايان كارهاى محوله در نجران و يمن، با لشكر همراه و دوازده هزار نفر از اهل يمن عازم مكه شدند. با نزديك شدن كاروان پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به مكه از طرف مدينه، اميرالمؤمنين عليه السلام هم از طرف يمن به اين شهر نزديك شدند و دستور دادند مردم در ميقات اهل يمن احرام ببندند.

سپس حضرت جانشينى در لشكر تعيين كردند و خود پيشتر به ملاقات پيامبر صلى اللَّه عليه و آله شتافتند، و در نزديكى مكه خدمت حضرت رسيدند و گزارش سفر را دادند. پيامبر صلى اللَّه عليه و آله بسيار مسرور شدند و دستور دادند هر چه زودتر لشكر همراه و حجاج يمنى را به مكه بياورد. اميرالمؤمنين عليه السلام به محل لشكر بازگشتند و همراه آنان- همزمان با قافله ى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله- روز سه شنبه پنجم ذى حجه وارد مكه شدند.

 

اعمال حج

با رسيدن روز نهم ذى حجة مراسم حج آغاز شد. حضرت به موقف عرفات و سپس به مشعر رفتند، و روز دهم در مِنى قربانى و رمى جمرات و ساير اعمال را انجام دادند.

سپس طواف و سعى و بعد از آن اعمال ديگر حج را به ترتيب به انجام رساندند، و در هر مورد واجبات و مستحبات آن را براى مردم بيان فرمودند. بدينسان تا پايان روز دوازهم ذى حجة اعمال سه روزه ى حج پايان يافت.

 

تحويل ميراث انبياء به صاحب ولايت

[ بحارالانوار: ج 28 ص 96، ج 37 ص 202، ج 40 ص 216. ]

پس از پايان مراسم حج دستور الهى بر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله چنين نازل شد:

نبوت تو به پايان رسيده و روزگارت كامل شده است. اسم اعظم و آثار علم و ميراث انبياء را به على بن ابى طالب بسپار كه او اولين مؤمن است. من زمين را بدون عالمى كه اطاعت من و ولايتم با او شناخته شود و حجت بعد از پيامبرم باشد رها نخواهم كرد”.

يادگارهاى انبياء عليهم السلام صُحُف آدم و نوح و ابراهيم عليهم السلام و تورات و انجيل و عصاى موسى عليه السلام و انگشتر سليمان عليه السلام و ساير ميراثهاى ارجمندى است كه فقط در دست حجج الهى است، و نزد انبياى گذشته و اوصياى ايشان دست به دست گشته تا آن روز كه خاتم انبياء صلى اللَّه عليه و آله حافظ آن بود، و اينك بايد به اوصياى آن حضرت انتقال مى يافت.
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله، اميرالمؤمنين عليه السلام را فراخواند و مجلس خصوصى تشكيل دادند و ودايع الهى را به آن حضرت تحويل داد، و بدينسان ميراث ششهزار ساله ى انبياء عليهم السلام به اميرالمؤمنين عليه السلام سپرده شد. اين ودايع از اميرالمؤمنين عليه السلام به امامان بعد منتقل شده تاكنون كه در دست مبارك آخرين حجت پروردگار حضرت بقية اللَّه الاعظم عليه السلام است.

 

سلام به عنوان ”اميرالمؤمنين”

[ بحارالأنوار: ج 37 ص 111 و 120. عوالم: ج 15:3 ص 39. كتاب سليم: ص 730. ]

پيش از حركت به سوى غدير، در مكه جبرئيل لقب ”اميرالمؤمنين” را بعنوان اختصاص آن به على بن ابى طالب عليه السلام از جانب الهى آورد، اگر چه اين لقب قبلاً نيز براى آن حضرت تعيين شده بود.

پيامبر صلى اللَّه عليه و آله دستور دادند تا بزرگان اصحاب جمع شوند و طى مراسم خاصى نزد على عليه السلام بروند و بعنوان ”اميرالمؤمنين” بر او سلام كنند و ”السلام عليك يا اميرالمؤمنين” بگويند، و بدينوسيله در زمان حيات خود، از آنان اقرار بر امير بودن على عليه السلام گرفت.

در اينجا ابوبكر و عمر بعنوان اعتراض به پيامبر صلى اللَّه عليه و آله گفتند: آيا اين حقى از طرف خدا و رسولش است؟ حضرت غضبناك شد و فرمود: ”حقى از طرف خدا و رسولش است. خداوند اين دستور را به من داده است”.

 

اعلان عمومىِ حضور در غدير

[ بحارالأنوار: ج 21 ص 385، ج 37 ص 111 و 158. اثبات الهداة: ج 2 ص 136 ح 593. الغدير: ج 1 ص 10 و 268. ]

با اينكه انتظار مى رفت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در اين اولين و آخرين سفر حج خود مدتى در مكه بمانند، ولى بلافاصله پس از اتمام حج حضرت به منادىِ خود بلال دستور دادند تا به مردم اعلان كند:

فردا- روز چهاردهم ذى حجه- همه بايد حركت كنند تا در وقت معين در ”غدير خم” حاضر باشند و كسى جز معلولان نبايد باقى بماند.

انتخاب منطقه ى ”غدير” به امر خاص الهى از چند جهت قابل ملاحظه بود:

يكى اينكه در راه بازگشت از مكه، كمى قبل محل افتراق كاروانها و تقاطع مسيرها در جحفه است.

دوم اينكه در آينده هاى اسلام كه كاروانهاى حج در راه رفت و برگشت از اين مسير عبور مى كنند با رسيدن به وادى غدير و نماز در مسجد پيامبر صلى اللَّه عليه و آله، تجديد خاطره و بيعتى با اين زيربناى اعتقادى خود مى نمايند و ياد آن در دلها احيا مى گردد.

سوم اينكه ”غدير” محلى بسيار مناسب براى برنامه ى سه روزه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و ايراد خطبه براى آن جمعيت انبوه بود.

اينك پيامبر صلى اللَّه عليه و آله پس از دورى ده ساله از وطن خود مكه- بدون آنكه مدتى اقامت كنند تا مسلمانان به ديدارش بيايند و مسائل خود را مطرح كنند- با پايان مراسم حج فوراً از مكه خارج شدند و مردم را نيز به خروج از مكه و حضور در ”غدير” امر نمودند.

 

موقعيت جغرافيايى غدير خم

[ معجم ما استعجم: ج 2 ص 368 و 492 و 510. لسان العرب: ماده ى خمم و غدر. معجم البلدان: ج 2 ص 350 و 389، ج 3 ص 159، ج 4 ص 188، ج 6 ماده غدير. معجم معالم الحجاز: ج 1 ص 156. تاج العروس: ماده خمم، غدر. النهاية “ابن اثير”: ماده خم. الروض المعطار: ص 156. وفاء الوفاء: ج 2 ص 298. صفة جزيرة العرب: ص 259. ]

منطقه ى غدير خم بيابانى باز و وسيع در مسير سيلاب وادى جحفه بود. اين سيلاب از مشرق به مغرب جارى مى شد و پس از عبور از غدير به جحفه مى رسيد و سپس تا درياى سرخ ادامه پيدا مى كرد و سيلهاى ساليانه را به دريا مى ريخت.

در اين مسير آبگيرهايى طبيعى بوجود آمده بود كه پس از عبور سيل، آبهاى باقيمانده در آن جمع مى شدند و در طول سال بعنوان ذخاير آبى شناخته مى شدند و به آنها اصطلاحاً ”غدير” مى گفتند.

در مناطق مختلف، غديرهاى زيادى در مسير سيلها وجود داشت كه با نامگذارى از يكديگر شناخته مى شدند. اين غدير هم براى شناخته شدن از غديرهاى ديگر بنام ”غدير خم” نامگذارى شده بود.

كنار اين آبگير پنج درخت سرسبز و كهنسال از نوع ”سَمُر” شبيه درخت چنار وجود داشت، كه درخت خاص صحراها است. اين پنج درخت با شاخ و برگ انبوه و قامت بلند، سايبانى خوب براى مسافران خسته ايجاد كرده بود.

لذا در آن شرايط، اين بيابان وسيع بعنوان بهترين مكان براى مراسم سه روزه ى غدير انتخاب شد، و جايگاه سخنرانى زير همان درختان در نظر گرفته شد كه هم مشرف بر بيابان و محل تجمع مخاطبين بود و هم سايبان مناسبى براى ايراد خطابه بنظر مى آمد.

 

سخنرانى غدير

 

ورود به منطقه غدير

[ بحارالأنوار: ج 21 ص 387، ج 37 ص 173 و 203 و 204، ج 98 ص 298. عوالم: ج 15:3 ص 50 و 60 و 75 و 79 و 80 و 301. الغدير: ج 1 ص 10 و 22. مدينة المعاجز: ص 128. الفصول المهمة: ص 24 و 25. ]

روز پنجشنبه قافله ى عظيم غدير به حركت درآمد، و سيل جمعيت كه بيش از صد و بيست هزار نفر بودند بهمراه حضرت سفر پنج روزه تا غدير را آغاز كردند. حتى پنج هزار نفر از اهل مكه و دوازده هزار نفر از اهل يمن- در جهت مخالف مسير ديار خود- براى درك مراسم غدير همراه حضرت آمدند.

طبق فرمان پيامبر صلى اللَّه عليه و آله كسى از حاجيان در مكه باقى نماند و همه به قصد حضور در بزرگترين همايش تاريخى اسلام عازم ميعادگاه غدير شدند. كاروان از همان مسيرى كه از مدينه تا مكه آمده بودند بازمى گشتند.
پس از خروج از مكه ابتدا به ”سَيْرَف” رسيدند و از آنجا تا ”مَرّ الظهران” آمدند. آبادى بعدى ”عُسفان” بود و از آنجا به ”قُدَيْد” رسيدند. اينك به جحفه نزديك مى شدند كه ”غدير” كنار آن بود.

نزديك ظهر روز دوشنبه هيجدهم ذى حجه، همينكه به منطقه ى ”غدير خم” رسيدند، حضرت مسير حركت خود را به طرف راست جاده و به سمت غدير تغيير دادند و فرمودند:

اَيُّهَا النَّاسُ، أجيبُوا داعِيَ اللَّهِ، اَنَا رَسُولُ اللَّهِ.

اى مردم، دعوت كننده ى خدا را اجابت كنيد كه من پيام آور خدايم.

اين كنايه از آن بود كه هنگام ابلاغ پيام مهمى فرا رسيده است. لذا فرمان دادند تا منادى ندا كند: ”همه ى مردم متوقف شوند، و آنانكه پيش رفته اند بازگردند، و آنانكه پشت سر هستند توقف كنند”، تا آهسته آهسته همه ى جمعيت در محل از پيش تعيين شده جمع گردند.

همچنين دستور دادند: كسى زير درختان كهنسالى كه در آنجا بود نرود و آن مكان براى برپايى جايگاه سخنرانى خالى بماند.

پس از اين دستور، همه ى مَرْكبها متوقف شدند، و كسانى كه پيشتر رفته بودند بازگشتند، و همه ى مردم در منطقه ى غدير پياده شدند، و هر يك براى خود جايى پيدا كردند و براى توقف سه روزه خيمه زدند، و كم كم آرام گرفتند.

اينك صحرا براى اولين بار شاهد تجمع عظيم بشرى بود. وجود مقدس پنج نور پاك، پيامبر و اميرالمؤمنين و حضرت زهرا و امام حسن و امام حسين عليهم السلام عظمت اين اجتماع بزرگ را چندين برابر مى كرد.
تركيب مختلفى مردان و زنان، از اقوام و قبايل و شهرهاى مختلف، با درجات متفاوتى از ايمان در برابر منبر پيامبرشان زانو زده بودند، كه اين نيز نقطه ى جالب توجه ديگرى از اين همايش با شكوه بود.

شدت گرما در اثر حرارت آفتاب و داغى زمين بحدى ناراحت كننده بود كه مردم و حتى خود حضرت گوشه اى از لباس خود را به سر انداخته و گوشه اى از آن را زير پاى خود قرار داده بودند، و عده اى از شدت گرما عباى خود را به پايشان پيچيده بودند!

 

آماده سازى جايگاه سخنرانى و منبر

[ بحارالأنوار: ج 21 ص 387، ج 37 ص 173 و 203 و 204، ج 98 ص 298. عوالم: ج 15:3 ص 50 و 60 و 75 و 79 و 80 و 301. ]

از سوى ديگر، پيامبر صلى اللَّه عليه و آله چهار نفر از اصحاب خاص خود يعنى مقداد و سلمان و ابوذر و عمار را فراخواندند و به آنان دستور دادند تا به محل درختان كهنسال – كه در يك رديف كنار هم بودند- بروند و آنجا را آماده كنند.

آنها خارهاى زير درختان را كندند و سنگهاى ناهموار را جمع كردند و آنجا را جارو زدند و آب پاشيدند. سپس شاخه هاى پايين آمده ى درختان را كه تا نزديكى زمين آمده بود قطع كردند.

بعد از آن در فاصله ى بين دو درخت، روى شاخه ها پارچه اى انداختند تا سايبانى از آفتاب باشد، و آن محل براى برنامه ى سه روزه اى كه حضرت در نظر داشتند كاملاً مساعد شود.

سپس در زير سايبان، سنگها را روى هم چيدند و از رواندازهاى شتران و ساير مركبها هم كمك گرفتند، و منبرى به بلندى قامت حضرت ساختند و روى آن پارچه اى انداختند. منبر را طورى بر پا كردند كه نسبت به جمعيت در وسط قرار بگيرد و پيامبر صلى اللَّه عليه و آله هنگام سخنرانى مشرف بر مردم باشد تا صداى حضرت به همه برسد و همه او را ببينند.

با توجه به كثرت جمعيت، ربيعه را كه صداى بلندى داشت انتخاب كردند تا كلام حضرت را براى افرادى كه دورتر قرار داشتند تكرار كند تا مطالب را بهتر بشنوند.

 

پيامبر و اميرالمؤمنين بر فراز منبر

[ بحارالأنوار: ج 21 ص 387، ج 37 ص 209. عوالم: ج 15:3 ص 44 و 97 و 301. اثبات الهداة: ج 2 ص 267 ح 387 و 391. احقاق الحق: ج 21 ص 53 و 57. ]

مقارن ظهر، انتظار مردم به پايان رسيد و منادىِ حضرت نداى نماز جماعت داد. مردم از خيمه ها بيرون آمدند و مقابل منبر جمع شدند و صفهاى نماز را منظم كردند. پيامبر صلى اللَّه عليه و آله نيز از خيمه ى خود بيرون آمدند و در جايگاه نماز قرار گرفتند، و نماز جماعت را اقامه فرمودند.

بعد از آن مردم ناظر بودند كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله از منبر غدير بالا رفتند، و بر فراز آن ايستادند. سپس اميرالمؤمنين عليه السلام را فراخواندند، تا بر فراز منبر در سمت راستش بايستد. قبل از شروع خطبه، اميرالمؤمنين عليه السلام بر فراز منبر يك پله پائين تر در طرف راست حضرت ايستادند و دست پيامبر صلى اللَّه عليه و آله بر شانه ى آن حضرت بود.

سپس آن حضرت نگاهى به راست و چپ جمعيت نمودند و منتظر شدند تا مردم كاملاً جمع شوند. زنان نيز در قسمتى از مجلس نشستند كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله را بخوبى مى ديدند.

پس از آماده شدن مردم، پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله سخنرانىِ تاريخى و آخرين خطابه ى رسمى خود را براى جهانيان آغاز كردند.
با در نظر گرفتن اين شكل خاص سخنرانى، كه دو نفر بر فراز منبر ايستاده اند، و بيش از صد و بيست هزار بيننده، آن مُبلِّغ اعظم را مى نگرند؛ به استقبالِ سخنانِ حضرت خواهيم رفت.

دقت در اين نكته لازم به نظر مى رسد كه اجتماع 120000 نفر براى يك سخنرانى و در مقابل يك خطيب كه همه بتوانند او را ببينند، در دنياى امروز هم مسئله ى غيرعادى است؛ تا چه رسد به عصر بعثت كه در گذشته ى ششهزار ساله ى انبيا تا آن روز هرگز چنين مجلس عظيمى براى سخنرانى تشكيل نشده بود.

 

سخنرانى پيامبر

[ ”روضة الواعظين”: ج 1 ص 89. ”الاحتجاج”: ج 1 ص 66. ”اليقين”: ص 343 باب 127. ”نزهة الكرام”: ج 1 ص 186. ”العُدَد القويّة”: ص 169. ”التحصين”: ص 578 باب 29 از قسم دوم. ”الصراط المستقيم”: ج 1 ص 301، به نقل از كتاب ”الولاية” تأليف مورخ طبرى. ”نهج الايمان”: ص 92، به نقل از كتاب ”الولاية” تأليف مورخ طبرى. بحارالانوار: ج 37 ص 201 تا 207. اثبات الهداة: ج 2 ص 114، ج 3 ص 558. ]

سخنرانى تاريخى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در غدير كه حدود يك ساعت طول كشيد، در يازده بخش قابل ترسيم است:

 

بنده خدا و تسليم اويم

حضرت در اولين بخش سخن، به حمد و ثناى الهى پرداختند و صفات قدرت و رحمت حق تعالى را ذكر نمودند، و بعد از آن به بندگى خود در مقابل ذات الهى شهادت دادند و فرمودند:

به او و ملائكه اش و كتابهايش و پيامبرانش ايمان مى آورم. دستور او را گوش مى دهم و اطاعت مى نمايم و به آنچه او را راضى مى كند مبادرت مى ورزم و در مقابل مقدرات او تسليم مى شوم.

 

يا ايها الرسول بَلِّغ

در بخش دوم، سخن را متوجه مطلب اصلى نمودند و تصريح كردند كه بايد فرمان مهمى درباره ى على بن ابى طالب ابلاغ كنم، و اگر اين پيام را نرسانم رسالت الهى را نرسانده ام و ترس از عذاب او دارم. همچنين تصريح كردند كه خداوند به من چنين وحى كرده است:

يا اَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ: [ سوره ى مائده: آيه ى 67. ] اى پيامبر ابلاغ كن آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده- درباره ى على، يعنى خلافت على بن ابى طالب- و اگر انجام ندهى رسالت او را نرسانده اى، و خداوند تو را از مردم حفظ مى كند.

سپس امر مؤكد پروردگار درباره ى اعلام ولايت را با صراحت تمام مطرح كردند و فرمودند: جبرئيل سه مرتبه بر من نازل شد و از طرف خداوندِ سلام پروردگارم- كه او سلام است- مرا مأمور كرد كه در اين محل اجتماع بپاخيزم و بر هر سفيد و سياهى اعلام كنم كه على بن ابى طالب برادرِ من و وصى من و جانشين من بر امتم و امام بعد از من است. نسبت او به من همانند نسبت هارون به موسى است جز اينكه پيامبرى بعد از من نيست. و او صاحب اختيار شما بعد از خدا و رسولش است.

خداوند در اين مورد آيه اى از كتابش بر من نازل كرده است: ”اِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ”، [ سوره ى مائده: آيه ى 55. ] ”صاحب اختيار شما خدا و رسولش هستند و كسانى كه ايمان آورده و نماز را بپا مى دارند و در حال ركوع زكات مى دهند”. و على بن ابى طالب است كه نماز را بپا داشته و در حال ركوع زكات داده و در هر حال خداوند عزوجل را قصد مى كند. خداوند از من راضى نمى شود مگر آنچه در حق على بر من نازل كرده ابلاغ نمايم.

 

دوازده امام تا آخر دنيا

در سومين بخش، امامت دوازده امام بعد از خود را تا آخرين روز دنيا اعلام فرمودند تا همه ى طمعها يكباره قطع شود. براى درك عميق از اهميت مسئله فرمودند: اى مردم، اين آخرين بارى است كه در چنين اجتماعى بپا مى ايستم. پس بشنويد و اطاعت كنيد و در مقابل امر خداوند پروردگارتان سر تسليم فرود آوريد.

از نكات مهم در سخنرانى حضرت، اشاره به عموميت ولايت آنان بر همه ى انسانها و در طول زمانها و در همه ى مكانها و نفوذ كلماتشان در جميع امور بود، كه به اين صورت اعلام فرمودند: خداوند عزوجل صاحب اختيار شما و معبود شما است، و بعد از خداوند رسولش و پيامبرش كه شما را مخاطب قرار داده، و بعد از من على صاحب اختيار شما و امام شما به امر خداوند است، و بعد از او امامت در نسل من از فرزندان اوست تا روزى كه خدا و رسولش را ملاقات خواهيد كرد.

نيابت ائمه عليهم السلام از خدا و رسول در حلال و حرام و جميع امور دنيا و آخرت از نكات بسيار مهم خطبه بود كه آن را با كلماتى دقيق بيان فرمودند:

حلالى نيست مگر آنچه خدا و رسولش و آنان “امامان” حلال كرده باشند، و حرامى نيست مگر آنچه خدا و رسولش و آنان “امامان” بر شما حرام كرده باشند. خداوند عزوجل حلال و حرام را به من شناسانده است، و آنچه پروردگارم از كتابش و حلال و حرامش به من آموخته به او سپرده ام.

پس از بيان اين همه عظمت، مردم را از مخالفت برحذر داشتند و فرمودند: اى مردم، او از طرف خداوند امام است، و هركس ولايت او را انكار كند خداوند هرگز توبه اش را نمى پذيرد و او را نمى بخشد.
اى مردم، بخدا قسم پيامبران و رسولان پيشين به من بشارت داده اند، و من بخدا قسم خاتم پيامبران و مرسلين و حجت بر همه ى مخلوقين از اهل آسمانها و زمينها هستم. هر كس در اين مطالب شك كند مانند كفر جاهليت اول كافر شده است. و هر كس در چيزى از اين گفتار من شك كند در همه ى آنچه بر من نازل شده شك كرده است، و هر كس در يكى از امامان شك كند در همه ى آنان شك كرده است، و شك كننده درباره ى ما در آتش است.

بدانيد كه جبرئيل از جانب خداوند اين خبر را براى من آورده است و مى گويد: ”هركس با على دشمنى كند و ولايت او را نپذيرد لعنت و غضب من بر او باد”.

در اينجا حضرت مى خواستند حساس ترين قسمت سخنرانى را كه برنامه اى عملى نيز همراه داشت بيان كنند. لذا براى آمادگى مردم فرمودند: بخدا قسم، باطن قرآن را براى شما بيان نمى كند و تفسيرش را برايتان روشن نمى كند مگر اين شخصى كه من دست او را مى گيرم و او را بسوى خود بالا مى برم و بازوى او را مى گيرم و با دو دستم او را بلند مى كنم و به شما مى فهمانم كه:

هر كس من صاحب اختيار اويم اين على صاحب اختيار او است؛ و او على بن ابى طالب برادر و جانشين من است، و ولايتِ او از جانب خداوندِ عزوجل است كه بر من نازل كرده است.

سپس تصوير زيبايى از ارتباط دو ركن اعظم اسلام ارائه نمودند و فرمودند: اى مردم، على و پاكان از فرزندانم از نسل او ثقل اصغرند و قرآن ثقل اكبر است. هر يك از اين دو از ديگرى خبر مى دهد و با آن موافق است. آنها از يكديگر جدا نمى شوند تا بر سر حوض كوثر بر من وارد شوند. بدانيد كه آنان امين هاى خداوند بين مردم و حاكمان او در زمين هستند.

در اين مرحله با قاطعيتى تمام هرگونه تعرض به مقام صاحب غدير را حرام شمردند و فرمودند: بدانيد كه اميرالمؤمنينى جز اين برادرم نيست. بدانيد كه ”اميرالمؤمنين” بودن بعد از من براى احدى جز او حلال نيست.

 

من كنت مولاه فهذا على مولاه

در بخش چهارم خطبه، پيامبر صلى اللَّه عليه و آله پس از مقدمه چينى هاى قبل و ذكر مقام خلافت و ولايتِ اميرالمؤمنين عليه السلام، براى آنكه تا آخر روزگار راه هر گونه شك و شبهه بسته باشد و در اين راه هر تلاشى در نطفه خنثى شود، آنچه بطور لسانى فرموده بودند به صورت عملى انجام دادند.

ابتدا به اميرالمؤمنين عليه السلام كه بر فراز منبر كنارشان ايستاده بودند، فرمودند: ”نزديكتر بيا”. آن حضرت نزديكتر آمدند و پيامبر صلى اللَّه عليه و آله از پشت سر دو بازوى او را گرفتند. در اين هنگام اميرالمؤمنين عليه السلام دست خود را باز كردند تا دستهاى هر دو به سوى آسمان قرار گرفت.

سپس پيامبر صلى اللَّه عليه و آله اميرالمؤمنين عليه السلام را- كه يك پله پايين تر قرار داشت- از جا بلند كردند تا حدى كه پاهاى آن حضرت محاذى زانوهاى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله قرار گرفت و مردم سفيدى زير بغل ايشان را ديدند كه تا آن روز ديده نشده بود. در اين حال فرمودند:
مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ، اَللَّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ.

هر كس من نسبت به او از خودش صاحب اختيارتر بوده ام اين على هم نسبت به او صاحب اختيارتر است. خدايا دوست بدار هر كس على را دوست بدارد، و دشمن بدار هر كس او را دشمن بدارد، و يارى كن هر كس او را يارى كند، و خوار كن هر كس او را خوار كند.

در اين قسمت از خطبه، نزول وحى درباره ى كمال دين با ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام را اعلام نمودند كه بسيار احساس برانگيز بود. حضرت فرمودند: پروردگارا، تو هنگام روشن شدن اين مطلب و منصوب نمودن على در اين روز، اين آيه را درباره ى او نازل كردى: ”الْيَوْمَ اَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي وَ رَضيتُ لكُمُ الْإِسْلامَ ديناً”. [ سوره ى مائده: آيه ى 3. ] ”و مَنَ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ ديناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِي اْلآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرينَ”، [ سوره ى آل عمران: آيه ى 85. ] ”امروز دين شما را برايتان كامل نمودم و نعمت خود را بر شما تمام كردم و اسلام را بعنوان دين شما راضى شدم”، ”هر كس دينى غير از اسلام انتخاب كند هرگز از او قبول نمى شود و در آخرت از زيانكاران خواهد بود”. پروردگارا، تو شاهدى كه من ابلاغ نمودم.

 

دين خدا كامل شد

در بخش پنجم حضرت صريحاً فرمودند: ”اى مردم، خداوند دين شما را با امامت او كامل نمود. پس هر كس اقتدا نكند به او و به كسانى كه جانشين او از فرزندان من و از نسل او هستند تا روز قيامت و روز رفتن به پيشگاه خداوند عزوجل، چنين كسانى اعمالشان در دنيا و آخرت از بين رفته و در آتش دائمى خواهند بود”.
سپس براى آنكه مردم قدر چنين نعمتى را بدانند فرمودند: پيامبرتان بهترين پيامبر و وصيتان بهترين وصى و فرزندان او بهترين اوصياء هستند. اى مردم، نسل هر پيامبرى از صلب خود او هستند ولى نسل من از صلب اميرالمؤمنين على است.

بعد از آن ضمن بيان شمه اى از فضائل اميرالمؤمنين عليه السلام فرمودند: بدانيد كه با على دشمنى نمى كند مگر شقى و با على دوستى نمى كند مگر با تقوى، و به او ايمان نمى آورد مگر مؤمن مخلص. در اينجا با توجه به آيه ى ”رضيت لكم الاسلام ديناً” فرمودند:

اى مردم، من خدا را شاهد گرفتم و رسالتم را به شما ابلاغ نمودم، و بر عهده ى رسول جز ابلاغ روشن چيزى نيست. اى مردم از خدا بترسيد آنطور كه بايد ترسيد، و از دنيا نرويد مگر آنكه مسلمان باشيد.

 

ماجراى سقيفه

مرحله ششم از سخنان پيامبر صلى اللَّه عليه و آله جنبه ى غضب الهى را نمودار كرد. حضرت با تلاوت آيات عذاب و لعن از قرآن فرمودند:

منظور از اين آيات عده اى از اصحاب من هستند كه مأمور به چشم پوشى از آنان هستم، ولى بدانند كه خداوند ما را بر معاندين و مخالفين و خائنين و مقصرين حجت قرار داده است، و چشم پوشى از آنان در دنيا مانع از عذاب آخرت نيست.

در اين مرحله به خلقت نورانى خود واهل بيت اشاره كردند و فرمودند: اى مردم، نور از جانب خداوند عزوجل در من نهاده شده و سپس در على بن ابى طالب و بعد در نسل او تا مهدى قائم؛ كه حق خداوند و هر حقى كه براى ما باشد مى گيرد.
سپس به امامانِ گمراهى كه مردم را به جهنم مى كشانند اشاره كرده فرمودند: اى مردم، بعد از من امامانى خواهند بود كه به آتش دعوت مى كنند و روز قيامت كمك نمى شوند. اى مردم، خداوند و من از آنان بيزار هستيم. اى مردم، آنان و يارانشان و تابعينشان و پيروانشان در پائين ترين درجه ى آتش اند و چه بد است جاى متكبران!

سپس اشاره اى رمزى به ماجراى سقيفه نمودند كه نطفه ى آن توسط منافقان در حجة الوداع با امضاى صحيفه ى ملعونه در مكه منعقد شده بود، و فرمودند: ”بدانيد كه آنان اصحاب صحيفه هستند. پس هر يك از شما در صحيفه ى خود نظر كند”!!

وقتى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله نام ”اصحاب صحيفه” را آورد اكثر مردم منظور حضرت از اين كلام را نفهميدند و برايشان سؤال انگيز شد، و فقط مجريان سقيفه و عده ى كمى كه توسط آن حضرت از ماجرا مطلع بودند، مقصود حضرت را فهميدند.

احساس رساندن پيامى بزرگ توسط بزرگِ پيامبران، سنگينى آن را از دوش حضرت برداشته بود. اين بود كه كلماتى حاكى از اين رضايت قلبى بر لسان مبارك حضرت جارى شد و فرمودند:

من رسانيدم آنچه مأمور به ابلاغش بودم، تا حجت باشد بر حاضر و غائب، و بر همه ى كسانى كه حضور دارند يا ندارند، به دنيا آمده اند يا نيامده اند. پس حاضران به غائبان، و پدران به فرزندان تا روز قيامت برسانند.

در اينجا با صراحت بيشترى درباره ى سقيفه فرمودند: ”بزودى امامت را بعد از من بعنوان پادشاهى و با ظلم و زور مى گيرند. خداوند غاصبين و تعدى كنندگان را لعنت كند”.
سپس مسئله ى امتحان الهى و عاقبت غاصبين را چنين مطرح كردند: ”اى مردم، خداوند عزوجل شما را به حال خود رها نخواهد كرد تا آنكه خبيث را از پاكيزه جدا كند، و خداوند شما را بر غيب مطلع نمى كند. اى مردم، هيچ سرزمينِ آبادى نيست مگر آنكه خداوند اهل آن را در اثر تكذيبِ آيات الهى قبل از روز قيامت هلاك خواهد كرد و آن را تحت حكومت مهدى در خواهد آورد، و خداوند وعده ى خود را عملى مى نمايد”.

 

ولايت و محبت اهل بيت

در بخش هفتم، حضرت تكيه ى سخن را بر اثراتِ ولايت و محبت اهل بيت عليهم السلام قرار دادند و سوره ى حمد را- كه همه روزه تمام مسلمانان آن را مى خوانند- قرائت كردند و فرمودند: ”اين سوره درباره ى من نازل شده، و بخدا قسم درباره ى ايشان “امامان” نازل شده است. بطور عموم شامل آنهاست و بطور خاص درباره ى آنان است”. و بيان كردند كه اصحاب صراط مستقيم در سوره ى حمد شيعيان اهل بيت عليهم السلام هستند.

سپس آياتى از قرآن درباره ى اهل بهشت تلاوت فرمودند و آنها را به شيعيان و پيروان آل محمدعليهم السلام تفسير فرمودند. آياتى هم درباره ى اهل جهنم تلاوت كردند و آنها را به دشمنان آل محمدعليهم السلام معنى كردند. از جمله فرمودند:

بدانيد كه دوستان ايشان كسانى اند كه با سلامتى و در حال امن وارد بهشت مى شوند، و ملائكه با سلام به ملاقات آنان مى آيند و مى گويند: ”سَلامٌ عَلَيْكُمْ، طِبْتُمْ، فَادْخُلُوها خالِدينَ”. ”سلام بر شما، پاكيزه شديد، پس براى هميشه داخل بهشت شويد”.
نسل امامت، مسئله ى ديگرى بود كه با لسانى ديگر در اين بخش مورد تأكيد حضرت قرار گرفت و فرمودند: اى مردم، بدانيد كه من پيامبرم و على امام و وصى بعد از من است، و امامان بعد از او فرزندان او هستند. بدانيد كه من پدر آنانم و آنها از صلب او بوجود مى آيند.

 

حضرت مهدى

در بخش هشتم مطالبى اساسى درباره ى حضرت بقية اللَّه الاعظم حجة بن الحسن المهدى ارواحنا فداه فرمودند و مفصلاً اوصاف و شئون خاص حضرتش را مطرح كردند و آينده اى پر از عدل و داد به دست امام زمان عجل اللَّه فرجه را به جهانيان مژده دادند. سخنان بلند حضرت براى جمعيتى كه در آغاز راه اسلام بودند بسيار تعجب انگيز بود كه فرمودند:

بدانيد كه آخرينِ امامان، مهدى قائم از ماست. اوست غالب بر اديان، اوست انتقام گيرنده از ظالمين، اوست فاتح قلعه ها و منهدم كننده ى آنها، اوست غالب بر هر قبيله اى از اهل شرك و هدايت كننده ى آنان.

بدانيد كه اوست گيرنده ى انتقام هر خونى از اولياء خدا. اوست يارى دهنده ى دين خدا.

بدانيد كه اوست استفاده كننده از دريايى عميق. اوست كه هر صاحب فضيلتى را بقدر فضلش و هر صاحب جهالتى را بقدر جهلش نشانه مى دهد. اوست انتخاب شده و اختيار شده ى خداوند. اوست وارث هر علمى و احاطه دارنده به هر فهمى.

بدانيد كه اوست خبر دهنده از پروردگارش، و بالا برنده ى آيات الهى. اوست هدايت يافته ى محكم بنيان. اوست كه كارها به او سپرده شده است.

اوست كه پيشينيان به او بشارت داده اند، اوست كه بعنوان حجت باقى مى ماند و بعد از او حجتى نيست. هيچ حقى نيست مگر همراه او، و هيچ نورى نيست مگر نزد او.

بدانيد او كسى است كه غالبى بر او نيست و كسى بر ضد او كمك نمى شود. اوست ولىِّ خدا در زمين و حكم كننده ى او بين خلقش و امين او بر نهان و آشكارش.

 

پيمان وفادارى با غدير

در بخش نهم مسئله ى بيعت را مطرح كردند و ارزش و پشتوانه ى آن را چنين بيان فرمودند: بدانيد كه من بعد از پايان خطابه ام شما را به دست دادن با من بعنوان بيعت با او و اقرار به او، و بعد از من به دست دادن با خود او فرامى خوانم. بدانيد كه من با خدا بيعت كرده ام و على با من بيعت كرده است، و من از جانب خداوند براى او از شما بيعت مى گيرم.

در اين باره به قرآن استناد كردند و فرمودند: خداوند مى فرمايد:

اِنَّ الَّذينَ يُبايِعُونَكَ اِنَّما يُبايِعُونَ اللَّهَ، يَدُ اللَّهِ فَوْقَ اَيْدِيهِمْ، فَمَنْ نَكَثَ فَاِنَّما يَنْكُثُ عَلى نَفْسِهِ، وَ مَنْ أَوْفى بِما عاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتيهِ اَجْراً عَظيماً: [ سوره ى فتح: آيه ى 10. ]

كسانى كه با تو بيعت مى كنند در واقع با خدا بيعت مى كنند، دست خداوند بر روى دست آنان است. پس هر كس بيعت را بشكند اين شكستن بر ضرر خود اوست، و هر كس به آنچه با خدا عهد بسته وفادار باشد خداوند به او اجر عظيمى عنايت خواهد كرد.

 

احكام الهى جاودانه است

در دهمين بخش، حضرت درباره ى احكام الهى سخن گفتند كه مقصود بيانِ چند پايه ى مهم عقيدتى بود:

يكى پيش بينى آينده ى مسلمين در مشكلات كه فرمودند: اگر زمان طويلى بر شما گذشت و كوتاهى نموديد يا فراموش كرديد، على صاحب اختيار شما است و براى شما بيان مى كند. او كه خداوند عزوجل بعد از من بعنوان امين بر خلقش او را منصوب نموده است. او از من است و من از اويم. او و آنانكه از نسل من اند از آنچه سؤال كنيد به شما خبر مى دهند و آنچه را نمى دانيد براى شما بيان مى كنند.
سپس مسئله ى ثابت بودن احكام الهى تا ابد را با عباراتى بلند بيان فرمودند:

اى مردم، هر حلالى كه شما را بدان راهنمايى كردم و هر حرامى كه شما را از آن نهى نمودم، هرگز از آنها بر نگشته ام و تغيير نداده ام. اين مطلب را بياد داشته باشيد و آن را حفظ كنيد و به يكديگر سفارش كنيد، و آن را تبديل نكنيد و تغيير ندهيد.

نكته ى ديگر مسائل جديدى بود كه در آينده براى مسلمين پيش مى آمد كه در اين باره فرمودند: مأمورم كه از شما بيعت بگيرم و با شما دست بدهم بر اينكه قبول كنيد آنچه از طرف خداوند عزوجل درباره ى اميرالمؤمنين على و جانشينان بعد از او آورده ام كه آنان از نسل من و اويند، “و آن موضوع” امامتى است كه فقط در آنها بپا خواهد بود، و آخر ايشان مهدى است تا روزى كه خداى مدبِّرِ قضا و قدر را ملاقات كند.

ديگر اينكه بالاترين امر به معروف و نهى از منكر را تبليغ پيام غدير اعلام كردند و فرمودند:

بدانيد بالاترين امر به معروف آنست كه سخن مرا بفهميد و آن را به كسانى كه حاضر نيستند برسانيد و او را از طرف من به قبولش امر كنيد و از مخالفتش نهى نمائيد، چرا كه اين دستورى از جانب خداوند عزوجل و از نزد من است، و هيچ امر به معروف و نهى از منكرى نمى شود مگر با امام معصوم.

 

با دوازده امام بيعت كنيد

در آخرين مرحله ى خطابه بيعتِ لسانى انجام شد. براى اين هدف دو زمينه سازى انجام شد:

يكى بيان علت اين بيعت لسانى بود. درباره ى اينكه قبل از بيعت با دست بصورت زبانى از آنان اقرار گرفتند، فرمودند:

اى مردم، شما بيش از آن هستيد كه با يك دست و در يك زمان با من دست دهيد، و پروردگارم مرا مأمور كرده است كه از زبان شما اقرار بگيرم درباره ى آنچه منعقد نمودم براى على اميرالمؤمنين و امامانى كه بعد از او مى آيند و از نسل من و اويند، چنانكه به شما فهماندم كه فرزندان من از صلب اويند.

ديگرى تعيين عبارات حاكى از محتواى بيعت بود كه مى بايست همه ى مردم به آن اقرار مى كردند و بيعت با دست هم حساب مى شد. از آنجا كه اين بيعت بر سر يك مسئله ى موقت و زود گذر نبود بلكه بر سر يك اعتقاد آن هم به بلنداى ابديت بود، لذا حضرت عبارات مفصلى را بر لسان مبارك جارى كردند و از مردم خواستند آنها را عيناً تكرار كنند.

لذا خطاب به حاضرين فرمودند: پس همگى چنين بگوئيد:

ما شنيديم و اطاعت مى كنيم و راضى هستيم و سر تسليم فرود مى آوريم درباره ى آنچه از جانب پروردگار ما و خودت به ما رساندى، درباره ى امر امامتِ اماممان على اميرالمؤمنين و امامانى كه از صلب او به دنيا مى آيند.

بر اين مطلب با قلبهايمان و با جانمان و با زبانمان و با دستانمان با تو بيعت مى كنيم. بر اين عقيده زنده ايم و با آن مى ميريم و “روز قيامت” با آن محشور مى شويم. تغيير نخواهيم داد و تبديل نمى كنيم و شك نمى كنيم و انكار نمى نمائيم و ترديد به دل راه نمى دهيم و از اين قول برنمى گرديم و پيمان را نمى شكنيم.
تو ما را به موعظه ى الهى نصيحت نمودى درباره ى على اميرالمؤمنين و امامانى كه گفتى بعد از او از نسل تو و فرزندان اويند، يعنى حسن و حسين و آنانكه خداوند بعد از آن دو منصوب نموده است.

پس براى آنان عهد و پيمان از ما گرفته شد، از قلبهايمان و جانهايمان و زبانهايمان و ضمايرمان و دستهايمان. هر كس توانست با دست بيعت مى نمايد و گرنه با زبانش اقرار مى كند. هرگز در پى تغيير اين عهد نيستيم و خداوند “در اين باره” از نفسهايمان دگرگونى نبيند.

ما اين مطالب را از قول تو به نزديك و دور از فرزندانمان و فاميلمان مى رسانيم، و خدا را بر آن شاهد مى گيريم. خداوند در شاهد بودن كفايت مى كند و تو نيز بر اين اقرار ما شاهد هستى.

پيداست كه حضرت، عين كلامى را كه مى بايست مردم تكرار كنند به آنان القا فرمودند و عبارات آن را مشخص كردند تا هر كس به شكل خاصى براى خود اقرار نكند، بلكه همه به مطلب واحدى كه حضرت از آنان مى خواهد التزام دهند و بر سر آن بيعت نمايند. مردم نيز پس از هر جمله، آن را تكرار مى كردند و بدينوسيله از همان فراز منبر بيعت عمومى گرفته شد.

همچنين از مردم خواستند خدا را بر چنين نعمتى سپاسگزار باشند كه اجازه نداد مردم با انتخاب ناقص خود خليفه اى براى خود برگزينند، بلكه ذات الهى مستقيماً در اين باره تصميم گيرى نمود و نتيجه ى آن را به بشر الزام فرمود.

كلمات نهايى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله دعا براى اقراركنندگان به سخنانش و نفرين بر منكرين اوامر آن حضرت بود، و با حمد خداوند خطابه ى حضرت پايان يافت.

 

مراسم سه روزه در غدير

 

تبريك و تهنيت غدير و ولايت

[ بحارالانوار: ج 21 ص 387. امالى شيخ مفيد: ص 57. ]

پس از اتمام خطبه، صداى مردم بلند شد كه: آرى، شنيديم و طبق فرمان خدا و رسول با قلب و جان و زبان و دستمان اطاعت مى كنيم.

بعد به سوى پيامبر و اميرالمؤمنين صلوات اللَّه عليهما و آلهما ازدحام كردند و براى بيعت سبقت مى گرفتند و با ايشان دست بيعت مى دادند. اين ابراز احساسات و فريادهاى شعفى كه از جمعيت برمى خاست، شكوه و ابهت بى مانندى به آن اجتماع بزرگ مى بخشيد.

در اين حال پيامبر صلى اللَّه عليه و آله مى فرمود: الْحَمْدُ للَّهِ الَّذي فَضَّلَنا عَلى جَميعِ الْعالَمينَ.

نكته ى قابل توجهى كه در هيچيك از پيروزى هاى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله – چه در جنگها و چه ساير مناسبتها و حتى فتح مكه- سراغ نداريم، اين است كه حضرت در روز غدير فرمودند: به من تبريك بگوئيد! به من تهنيت بگوئيد! زيرا خداوند مرا به نبوّت و اهل بيتم را به امامت اختصاص داده است؛ و اين نشانه ى فتح بزرگ و در هم شكستن كامل سنگرهاى كفر و نفاق بود.

از سوى ديگر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به منادى خود دستور دادند تا بين مردم گردش كند و اين خلاصه ى غدير را تكرار كند: مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ، اَللَّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ، تا در غدير بعنوان تابلوى ابدى ولايت بر دلها نقش بندد.

 

بيعت مردان

[ بحارالأنوار: ج 21 ص 387، ج 28 ص 90، ج 37 ص 166 و 127. الغدير: ج 1 ص 58 و 271 و 274. عوالم: ج 15:3 ص42 و 60 و 65 و 134 و 136 و 194 و 195 و 203 و 205. ]

پيامبر صلى اللَّه عليه و آله ضمن سخنرانى وعده داده بودند كه پس از پايان سخنرانى از شما بيعت خواهم گرفت، آنجا كه فرمودند:

بدانيد كه من بعد از پايان خطابه ام شما را به دست دادن با من بعنوان بيعت با او و اقرار به او، و بعد از من به دست دادن با خود او فرا مى خوانم. بدانيد كه من با خدا بيعت كرده ام و على با من بيعت كرده است، و من از جانب خداوند براى او از شما بيعت مى گيرم.

بيعت غدير به معناى التزام و پيمان وفادارى به ولايت دوازده امام معصوم عليهم السلام بود، و محتواى آن ضمن سخنرانى حضرت تعيين شده بود، و مردم بصورت لسانى به آن اقرار كرده بودند.

براى آنكه رسميت مسئله محكم تر شود، و آن جمعيت انبوه بتوانند مراسم بيعت را بطور منظم و برنامه ريزى شده اى انجام دهند، پيامبر صلى اللَّه عليه و آله پس از پايان سخنرانى دستور دادند تا دو خيمه برپا شود. يكى از خيمه ها را مخصوص خود قرار دادند و در آن جلوس فرمودند، و به اميرالمؤمنين عليه السلام دستور دادند تا در خيمه ى ديگر جلوس نمايد، و امر كردند تا مردم جمع شوند.
پس از آن مردم دسته دسته در خيمه ى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله حضور مى يافتند و با آن حضرت دست بيعت مى دادند و تبريك و تهنيت مى گفتند. سپس در خيمه ى مخصوص اميرالمؤمنين عليه السلام حاضر مى شدند و بعنوان امام و خليفه ى بعد از پيامبرشان با آن حضرت دست بيعت مى دادند و پيمان وفادارى مى بستند، و بعنوان اميرالمؤمنين بر او سلام مى كردند، و اين مقام والا را تبريك مى گفتند.

برنامه ى بيعت تا سه روز ادامه داشت، و اين مدت را حضرت در غدير اقامت داشتند، و برنامه چنان حساب شده بود كه همه ى مردم در آن شركت كردند.

از كسانى كه در غدير با اميرالمؤمنين عليه السلام بيعت نمودند همانهايى بودند كه زودتر از همه آن را شكستند و پيش از همه پيمان خود را زير پا گذاشتند و بعد از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله يكى پس از ديگرى رو در روى اميرالمؤمنين عليه السلام ايستادند.

جالب اينكه عمر بعد از بيعت اين كلمات را بر زبان مى راند: افتخار برايت باد، گوارايت باد اى پسر ابى طالب، خوشا به حالت اى اباالحسن، اكنون مولاى من و مولاى هر مرد و زن مؤمنى شده اى!

از آن جالب تر اينكه پس از امر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله همه ى مردم بدون چون و چرا با اميرالمؤمنين عليه السلام بيعت مى كردند، ولى ابوبكر و عمر گفتند: آيا اين امر از طرف خداوند است يا از طرف رسولش “يعنى: از جانب خود مى گويى”؟ حضرت فرمود:

از طرف خدا و رسولش است. آيا چنين مسئله ى بزرگى بدون امر خداوند مى شود؟ و نيز فرمود: آرى حق است از طرف خدا و رسولش كه على اميرالمؤمنين است.

 

بيعت زنان

[ بحارالانوار: ج 21 ص 388. عوالم ج 15:3 ص 309. ]

پيامبر صلى اللَّه عليه و آله دستور دادند تا زنان هم با آن حضرت بيعت كنند و بعنوان اميرالمؤمنين سلام كنند و به حضرتش تبريك و تهنيت بگويند، و اين دستور را درباره ى همسران خويش مؤكد داشتند.

براى اين منظور- چون اكثر زنان نامحرم بودند- به دستور حضرت ظرف آبى آوردند و پرده اى بر روى آن زدند بطورى كه زنان در آن سوى پرده دستِ خود را در آب قرار مى دادند و اميرالمؤمنين عليه السلام در سوى ديگر دست خود را در آب مى گذاشت و بدين صورت بيعت زنان هم با آن حضرت انجام گرفت.

يادآور مى شود كه بانوى بزرگ اسلام حضرت فاطمه زهراعليهاالسلام از حاضرين در غدير بودند. همچنين كليه ى همسران پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و ام هانى خواهر اميرالمؤمنين عليه السلام و فاطمه دختر حضرت حمزه و اسماء بنت عميس در آن مراسم حضور داشتند.

 

عمامه سحاب

[ الغدير: ج 1 ص 291. عوالم: ج 15:3 ص 199. اثبات الهداة: ج 2 ص 219 ح 102. ]

عرب هرگاه مى خواستند رياست شخص بزرگى را بر قومى اعلام كنند يكى از مراسمشان بستن عمامه بر سر او بود. اهميت اين برنامه آنگاه بيشتر مى شد كه شخص بزرگى عمامه ى خود را بر سر كسى ببندد و اين به معناى اعتماد بر او بود.
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در مراسم غدير عمامه ى خود را كه سحاب نام داشت، بعنوان تاج افتخار بر سر اميرالمؤمنين عليه السلام بستند و انتهاى عمامه را بر دوش آن حضرت قرار دادند و فرمودند: عمامه تاج عرب است. اميرالمؤمنين عليه السلام در اين باره چنين مى فرمايند:

پيامبر در روز غدير خم عمامه اى بر سرم بستند و يك طرف آن را بر دوشم آويختند و فرمودند: خداوند در روز بدر و حنين، مرا با ملائكه اى كه چنين عمامه اى به سر داشتند يارى نمود.

 

شعر غدير

[ بحارالأنوار: ج 21 ص 388، ج 37 ص 112 و 166 و 195. عوالم: ج 15:3 ص 41 و 98 و 144 و 201. كفاية الطالب: ص 64. ]

از زيباترين برنامه هاى غدير جلوه ى فرهنگى آن بود كه در قالب ادبيات شعرى خود را نشان داد. در مراسم پرشور غدير، حضور حسان بن ثابت شاعر بزرگ عرب از عنايات خداوند بود، چرا كه درخواست اين شاعر زبردست بسيار جلب توجه كرد.

او به حضرت عرض كرد: يا رسول اللَّه، اجازه مى فرمائيد شعرى را كه به مناسبت اين واقعه ى عظيم درباره ى على بن ابى طالب عليه السلام سروده ام بخوانم؟ حضرت فرمودند: بخوان به نام خداوند و بركت او.

حسان بر جاى بلندى قرار گرفت و مردم براى شنيدن كلامش ازدحام كردند و گردن كشيدند. او گفت: اى بزرگان قريش، سخن مرا به گواهى و امضاىِ پيامبر گوش كنيد.

سپس اشعارى را كه همانجا سروده بود خواند تا بعنوان سند غدير بماند. ذيلاً متن عربى شعر حسان و ترجمه ى آن را مى آوريم:

    • اَلَمْ تَعْلَمُوا أَنَّ النَّبِىَّ مُحَمَّداً
      وَ قَد جاءَهُ جِبْريلُ مِنْ عِنْدِ رَبِّهِ
      وَ بَلِّغْهُمُ ما أَنْزَلَ اللَّهُ رَبُّهُمْ
      عَلَيْكَ فَما بَلَّغْتَهُمْ عَنْ إِلهِهِمْ
      فَقامَ بِهِ إِذْ ذاكَ رافِعُ كَفِّهِ
      فَقالَ لَهُمْ: مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ مِنْكُمُ
      فَمَوْلاهُ مِنْ بَعْدي عَلِيٌّ وَ اِنَّني
      فَيا رَبِّ مَنْ والى عَلِيّاً فَوالِهِ
      وَ يا رَبِّ فَانْصُرْ ناصِريهِ لِنَصْرِهِمْ
      وَ يا رَبِّ فَاخْذُلْ خاذِليهِ وَ كُنْ لَهُمْ

    • لَدى دَوْحِ خُمٍّ حينَ قامَ مُنادِياً
      بِأنَّكَ مَعْصُومٌ فَلا تَكُ وانِياً
      وَ إِنْ اَنْتَ لَمْ تَفْعَلْ وَ حاذَرْتَ باغِياً
      رِسالَتَهُ إِنْ كُنْتَ تَخْشَى الْأَعادِيا
      بِيُمْنى يَدَيْهِ مُعْلِنُ الصَّوْتِ عالِياً
      وَ كانَ لِقَوْلي حافِظاً لَيْسَ ناسِياً
      بِهِ لَكُمْ دُونَ الْبَرِيَّةِ راضِياً
      وَ كُنْ لِلَّذي عادى عَلِيّاً مُعادِياً
      إِمامَ الْهُدى كَالْبَدْرِ يَجْلُو الدَّياجِيا
      إِذا وَقَفُوا يَوْمَ الْحِسابِ مُكافِياً

آيا نمى دانيد كه محمد پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله كنار درختان غدير خم به حالت ندا ايستاد، و اين در حالى بود كه جبرئيل از طرف خداوند پيام آورده بود كه در اين امر سستى مكن كه تو محفوظ خواهى بود، و آنچه از طرف خداوند بر تو نازل شده به مردم برسان، و اگر نرسانى و از ظالمان بترسى و از دشمنان حذر كنى رسالت پروردگار را نرسانده اى.

در اينجا بود كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله دست على عليه السلام را بلند كرد و با صداى بلند فرمود: هر كس از شما كه من مولاى او هستم و سخن مرا بياد مى سپارد و فراموش نمى كند، مولاى او بعد از من على است، و من فقط به او- نه به ديگرى- بعنوان جانشين خود براى شما راضى هستم. پروردگارا، هر كس على را دوست بدارد او را دوست بدار، و هر كس با على دشمنى كند او را دشمن بدار. پروردگارا، يارى كنندگان او را يارى فرما بخاطر نصرتشان امام هدايت كننده اى را كه در تاريكيها مانند ماه شب چهارده روشنى مى بخشد. پروردگارا، خواركنندگان او را خوار كن و روز قيامت كه براى حساب مى ايستند خود جزا بده.

پس از اشعار حسان، پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: اى حسان، مادامى كه با زبانت از ما دفاع مى كنى، از سوى روح القدس مؤيد خواهى بود.

 

حضور جبرئيل در غدير

[ بحارالأنوار: ج 37 ص 120 و 161. عوالم: ج 15:3 ص 85 و 136. ]

ظهور ملائكه به صورت آدمى در موارد خاصى اتفاق افتاده كه پيام خاصى براى هدايت مردم همراه داشته است. در غدير نيز اين اتفاق پس از سخنرانى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله پيش آمد و بار ديگر حجت را بر همگان تمام كرد.

مردى زيبا صورت و خوشبوى كنار مردم ايستاده بود و مى گفت:

بخدا قسم، روزى مانند امروز هرگز نديدم. چقدر كار پسر عمويش را مؤكّد نمود، و براى او پيمانى بست كه جز كافر به خدا و رسولش آن را بر هم نمى زند. واى بر كسى كه پيمان او را بشكند.

عمر نزد پيامبر صلى اللَّه عليه و آله آمد و عرض كرد: شنيدى اين مرد چه گفت؟! حضرت فرمود: آيا او را شناختى؟ گفت: نه. حضرت فرمود:

او روح الأمين جبرئيل بود. تو مواظب باش اين پيمان را نشكنى، كه اگر چنين كنى خدا و رسول و ملائكه و مؤمنان از تو بيزار خواهند بود!

 

معجزه الهى در غدير

[ بحارالأنوار: ج 37 ص 136 و 162 و 167. عوالم: ج 15:3 ص 56 و 57 و 129 و 144. الغدير: ج 1 ص 193. ]

آنچه در غدير براى مردم بيان شد بزرگترين پيام اسلام، يعنى ولايت اهل بيت عليهم السلام بود. اگر در موارد بسيارى از اتمام حجتهاى الهى معجزه اى از سوى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله صورت مى گرفت تا اطمينان قلوب آن مردم و نسلهاى تاريخ باشد، در غدير خداوند در حضور پيامبرش مستقيماً معجزه نشان داد و امضاى الهى را بر خط پايان غدير ثبت كرد.
در آخرين ساعات از روز سوم حارث فهرى با دوازده نفر از اصحابش نزد پيامبر صلى اللَّه عليه و آله آمد و گفت:

اى محمد! سه سؤال از تو دارم:

1. آيا شهادت به يگانگى خداوند و پيامبرى خود را از جانب پروردگارت آورده اى يا از پيش خود گفتى؟

2. آيا نماز و زكات و حج و جهاد را از جانب پروردگار آورده اى يا از پيش خود گفتى؟

3. آيا اينكه درباره ى على بن ابى طالب گفتى: مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِيّ مَوْلاه…، از جانب پروردگار بود يا از پيش خود گفتى؟

حضرت در جواب هر سه سؤال فرمودند: خداوند به من وحى كرده است، و واسطه ى بين من و خدا جبرئيل است، و من اعلان كننده ى پيام خدا هستم، و بدون اجازه ى پروردگارم خبرى را اعلان نمى كنم.

حارث گفت: خدايا، اگر آنچه محمد مى گويد حق و از جانب توست، سنگى از آسمان بر ما ببار يا عذابى دردناك بر ما بفرست.

همينكه سخن حارث تمام شد و به راه افتاد، خداوند سنگى از آسمان بر او فرستاد كه از مغزش وارد شد و همانجا او را هلاك كرد و ماجراى اصحاب فيل جلوى ديدگان 120000 جمعيت حاضر در غدير تكرار شد.

بعد از اين جريان، آيه ى سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ، لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ… [ سوره ى معارج: آيات 1 تا 3. ] نازل شد. پيامبر صلى اللَّه عليه و آله رو به مردم كردند و فرمودند: آيا ديديد؟ گفتند: آرى. فرمودند: شنيديد؟ گفتند: آرى. پس از اين اقرار مردم فرمودند:

خوشا به حال كسى كه ولايت او را بپذيرد، و واى بر كسى كه با او دشمنى كند. على و شيعيانش را مى بينم كه در روز قيامت سوار بر شتران با چهره هايى جوان، در باغهاى بهشت گردانده مى شوند در حالى كه تاج بر سر دارند و ترسى بر آنان نيست و محزون نمى شوند و با رضايتى عظيم از سوى خدا مؤيد هستند، و اين است رستگارى بزرگ!! تا آنكه در حظيرة القدس از جوار رب العالمين ساكن شوند، كه در آن برايشان هر چه بخواهند و آنچه چشمها لذت ببرند آماده است و در آن دائمى خواهند بود، و ملائكه به آنان مى گويند: ”سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ، فَنِعْمَ عُقْبَى الدّارِ”. [ سوره ى رعد: آيه ى 24. ]با اين معجزه، بر همگان مسلّم شد كه ”غدير” از منبع وحى سرچشمه گرفته و يك فرمان الهى است.از سوى ديگر، تعيين تكليف براى همه ى منافقان آن روز و طول تاريخ شد كه همچون حارث فهرى فكر مى كنند و به گمان خود خدا و رسول را قبول دارند، و بعد از آنكه مى دانند ولايت على بن ابى طالب عليه السلام از طرف خداست صريحاً مى گويند: ما تحمل آن را نداريم!! اين پاسخ دندان شكن و فورى خداوند ثابت كرد كه هر كس ولايت على عليه السلام را نپذيرد منكر سخن خدا و رسول است. 

پايان مراسم غدير

[ بحارالأنوار: ج 37 ص 136، ج 39 ص 336، ج 41 ص 228. عوالم: ج 15:3 ص 68. كشف المهم: ص 109. بصائر الدرجات: ص 201. ]

بدين ترتيب پس از سه روز، مراسم غدير پايان پذيرفت و آن روزها بعنوان ”ايام الولاية” در ذهنها نقش بست. گروهها و قبائل عرب، با دنيايى از معارف اسلام، پس از وداع با پيامبرشان و معرفت كامل به جانشينِ او، راهىِ شهر و ديار خود شدند. پيامبر صلى اللَّه عليه و آله نيز عازم مدينه گرديدند در حاليكه كاروان نبوت را به سر منزل مقصود رسانده بودند.
خبر ”واقعه ى غدير” در شهرها منتشر شد و به سرعت شايع گرديد و به گوش همگان رسيد، و بدون شك توسط مسافران و ساربانان و بازرگانان تا اقصى نقاط عالم آن روز يعنى ايران و روم و چين پخش شد و غير مسلمانان هم از آن با اطلاع شدند.

بدين وسيله جامعه ى اسلامى بار ديگر قدرت خود را به نمايش گذاشت، و از حملات احتمالى بيگانه مصون ماند. بدين گونه بود كه خداوند حجتش را بر مردم تمام كرد؛ چنانكه اميرالمؤمنين عليه السلام مى فرمايد:

ما عَلِمْتُ اَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله تَرَكَ يَوْمَ الْغَديرِ لِاَحَدٍ حُجَّةً وَ لا لِقائِلٍ مَقالاً:… [ بحارالانوار: ج 28 ص 186. اثبات الهداة: ج 2 ص 115. ] پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در روز غدير براى احدى عذرى و براى كسى سخنى باقى نگذاشت.

به اميد آنكه در پانزدهمين قرن غدير پيام آن را به فرداها برسانيم، و از سنگر غدير سقيفه را نشانه رويم، تا پرچم ولايت را بر بلنداى تاريخ سر فراز داريم و لبخند رضايت بر لبان مبارك صاحب غدير بنشانيم.

 

گزارش لحظه به لحظه از واقعه غدیر + دانلود

ایتابلهسروشآپارات

همچنین ببینید

گام دوم انقلاب، یعنی ورود به «ساحت سوم دین»

«هُوَ الَّذی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‏ وَ دینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ»صف 9

فرزندم، بیا داخلِ بهشتِ مَن

عاشورا در هر زمان، و هر مکان، مراسمِ به بهشت رفتنِ رشد یافتگان است

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.