.
کارت بانكيم رو به فروشنده دادم و با خيال راحت منتظر شدم تا كارت بكشه، ولى در كمال تعجب، دستگاه پيام داد :
“موجودى كافى نمی باشد! ”
امكان نداشت، خودم می دونستم كه اقلاً سه برابر مبلغى كه خريد كردم در كارتم پول دارم.
با بی حوصلگى از فروشنده خواستم كه دوباره كارت بكشه و اين بار پيام آمد:
“رمز نامعتبر است”.
اين بار فروشنده با بی حوصلگى گفت :
آقا لطفاً نقداً پرداخت كنيد، پول نقد همراهتون هست؟
فكر كنم كارتتون رو پيش موبايلتون گذاشتين كلاً سوخته…
در راه برگشت به خانه مرتب اين جمله ى فروشنده در سرم صدا ميكرد؛
“پول نقد همراهتون هست”؟
خدايا…
ما در كارت اعمالمان كارهاى بسيارى داريم كه به اميد آنها هستيم مثلاً عبادت هايى كه كرديم، دستگيرى ها و انفاق هايى كه انجام داديم و…
نكند در روز حساب و كتاب بگويند موجودى كافى نيست و ما متعجبانه بگوييم :
مگر می شود؟
اين همه اعمالى كه فكر می كرديم نيك هستند و انجام داديم چه شد؟؟
و جواب بدهند :
اعمالتان را در كنار چيزهايى قرار داديد كه كلاً سوخت و از بين رفت… !
كنار «بخل»
كنار «حسد»
كنار « ريا»
كنار «بى اعتمادى به خدا»، كنار «دنيا دوستى» و …
نكند از ما بپرسند :
نقد با خودت چه آورده اى؟ و ما كيسههایمان تهى باشد و دستانمان خالى….
خدايا !
از تمام چيزهايى كه باعث از بين رفتن اعمال نيك مان می شود به تو پناه می بریم .
.