سرخط خبرها

یاد مرگ

بسم الله الرحمن الرحیم

طوری زندگی کنید که انگار آخرین روز زندگیتان است!

جمله ای آشنا! ولی معمولا آن را نادیده گرفته و طوری زندگی می کنیم انگار تضمین کرده اند هزار ساله خواهیم شد!

دو نوع شتر داریم یکی شتر نفسه که باید از خانه وجود دورش کرد،دیگری شتر مرگه که از قدیم گفته اند دم خانه همه پیدایش میشود! این یکی را بهتر است دم در خانه بنشانیم تا چشممان به جمالش روشن گردد و یادمان نرود که ممکن است مرگ چقدر به ما نزدیک باشد.

این که حس کنی امروز شاید روز آخر زندگیت باشد به دنبال خودش اثرات عجیبی می آورد! اول از همه اینکه وقتی صبح روز بعد چشمهایت را می گشایی تا روز دیگری را شروع کنی برایت ارزشمند است و حمد خدا را به جای می آوری که این مهلت دوباره را به تو داده است! پس قدر زندگیت را می فهمی و گذران عمر از یک عادت روزمره بیرون می آید و ارزش دیگری پیدا می کند!

به خدا احساس نزدیکی بیشتری می کنی زیرا به او احتیاج داری و از غفلت ها دور می شوی! بیشتر به او پناه می بری!

به نماز که می ایستی با این احساس که شاید نماز آخرم باشد حال و هوایت زیرو رو می شود! دوست داری این آخرین نماز بیشتر در محضر او بایستی و طلب نور کنی زیرا می دانی آنچه به کارت می آید همین نور است! پس طولانی تر در محضرش می مانی و خاشعانه تر نماز می گزاری! دیگربرای جمع کردن سجاده ات عجله نداری!

کارهای روزمره که شاید تو را در حالت عادی خسته می کرد اکنون با جان و دل و به بهترین وجه انجام می دهی شاید آخرین باری باشد که پای گاز می ایستی و برای عزیزانت غذا آماده می کنی! تمام عشقت را روانه غذا می نمایی! آشپزیت رنگ و بوی عشق پیدا می کند، کاری که شاید تا بحال برایت پیش پا افتاده به نظر میرسید!

روابطت با اهل منزل رنگ دیگری می گیرد، شاید این آخرین باری باشد که دخترت را در آغوش می گیری ! شاید!

شاید این آخرین نگاه محبت آمیزی باشد که به سوی همسرت روانه می کنی! شاید این آخرین باری باشد که روی ماه مادر و پدرت را می بینی!!!! تازه دیگران را می بینی!!!! کسانی که بودنشان برایت عادت شده!!!

همه چیز رنگ دیگری به خود می گیرد، کیفیت زندگیت تغییر می کند!

آنچه تو را آزرده خاطر کرده و قبلا دوسه روزی طول می کشید تا از ذهنت خارجش کنی، اکنون بی اهمیت جلوه می کند زیرا چیز های مهم تری برای پرداختن داری!!

فکر مرگ تورا از خودت بیرون کشیده و رها می شوی! از نفسی که مبارزه با آن دغدغه ات بوده، از صفاتی که گرفتارش بودی و از افکاری که چون تار عنکبوت در دست و پایت پیچیده بود،زیرا احساس می کنی وقتت تنگ است پس اهم و مهم می کنی و در این راستا بسیاری از زوائد از زندگیت کنار می رود.

سعی کرده بودی همواره در زندگی حریم داشته باشی و به حریم دیگران ورود نکنی اما در پاکیزه نگاه داشتن حریم به مشکل برخورده بودی! اکنون این کار برایت یسیرتر می گردد! احساسات نامطلوب وقتی پیدا نمی کنند در حریم وجودت بچرخند و امیالت با رضایت خدا بیشتر هماهنگ می شود! راحت تر از افکار مزاحم جدا می شوی! در وجودت چیزی زنگ می زند!!!! وقت تنگ است! شاید فردا نباشی!

آرزو داشتی در بیت نور شیئی باشی نورانی! ظرفی پاکیزه که مملو از نور شود و تغییر کند! برای چه ؟ برای خودت؟ نه ! تمام عشقت و آرزویت یاوری فرزند رشید مادر مهربان است! وجودت قسمتی ازحریم ولایت اوست و باید پاکیزه بماند! پس راحت تر معطوف او می شوی و از منمیتت فاصله می گیری! هرچه هست را برای او می خواهی!

راحت تر وجوهت را به سوی او تنظیم می کنی، دوست داری این آخرین روز زندگیت برای او باشد و رضایتش را جلب کند، پس قلق ها را در ذهن مرور می کنی!

به صلوات بیشتر بها می دهی زیرا می دانی این ظرف حقیر وجود تو به کار کسی نمی آید مگر نورانی گردد!

به دنبال رضایت مادر مهربان جرعه ای آب می نوشی تا به فرزند شهیدش سلامی دهی و لبخند مادر در کوله بارت مایه سرافرازیت گردد! تا اگر بعد از مرگ با ایشان رودررو شدی از شرم سرت پایین نباشد!

تعلقات دنیایی برایت رنگ می بازد، از صبح سعی می کنی توجهت را به آن نور عظیم آسمانی بدهی تا ناجوریهای وجودت در نور او رنگ ببازد.

دیگر خودت را برای خودت نمی خواهی! او پررنگ و پررنگ تر می شود و سرت از گریبان خویشتن بیرون می آمده و رو به آسمان می چرخد، روبه نور ، نور عظیم آسمانی!

پس یاد مرگ تو را معطوف به خودت نمی کند! برعکس تو را از میان تارهای تودر توی خودخواهی بیرون می کشد! اتفاقی که شاید سال ها تعلیم و تربیت نیاز داشته باشد!

ولی به هر حال حس مرگ با تمام مزایایی که دارد به تو فشار هم می آورد، چون دیگر نمیتوانی به غفلت مشغول شوی! باید بدوی، سوار اسب بشوی و این آخرین مهلت را بتازی!

بتازی تا بیشتر مورد رضایت او باشی! تا بعد از انداختن این پوسته زمینی، جایی که فقط خودت هستی و اعمالت به استقبالت بیاید و تو را از تاریکی ها و ترس ها نجات دهد و لبخند رضایتش تمام سرمایه ات شود.

شاید محبت کند و نامه عملی از تو نماند! حتی اثری ، ردپایی! پرتوی نوری شوی و به او بپیوندی، شاید روزی دوست بدارد این پرتو نور کوچک را گسیل نموده و برای یاوری فرزند غایبش به آن خاصیت عطا کند!

چیزی که با آرزویش زندگی کردی.

پس ! به امید آن لحظه ی شگرف آسمانی حتی آرزوهایت هم مرتفع تر می گردد.

عظیم فکر می کنی، عظیم آرزو می کنی!

خدایا ما انسان ها اهل غفلت هستیم تو وکیلمان باش و مارا بر این حال پایدار بگردان!

31/2/97

 

ایتابلهسروشآپارات

همچنین ببینید

آهنگ / سرانجام

السلام علی الحسین

زیارت عاشورا _ دانلود صوت «قرائت سریع» + متن

سلام بر تو اى ابا عبداللّه سلام بر تو اى فرزند رسول خدا

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.