بیقرارِ بهشت..
دلم بیقراره، هوائیه یاره
بسوی بهشتش قراری نداره
ببین روح و جانم روان گشته سویَش
من اینجا و قلبم تماشای رویَش
به دست و به پایم ندارم امیدی
مگر گوشه چشمش کشاند به سویَش
به صحن و سرایَت تو راهم بده
به آن نور علی نور نشانم بده
دلم گر بگیرد ندایم رضاست
به این جانِ خسته دوایم رضاست
من آن بسته بالم نگاهی کن ای دوست
زِ نفس و زِ غفلت رهایم کن ای دوست
تمام وجودم نشان از وجودت
حیاتم زِ لطف و زِ اِکرام و جودت
بیا و دوباره نگاهی نما
به این جانِ خسته تفضل نما
قدم میزنم من به صحن و سرایت
بهشت برین است نفس در هوایت
امام کریمم، رئوف و رحیمی
زِ رحمت روان کن بسویم نسیمی
میان هیاهو تو خواندی مرا
زِ رافت زِ احسان تو خواندی مرا
دوباره کشاندیم بسوی بهشت
مگر بهتر از این شود سرنوشت
ر- خیاط زاده