مادری به وسعت کوثر

من نباشم تا تو باشی …
مدتهاست که این جمله مرا به خود مشغول کرده است …
مادرجان ؛ فکر میکنم که چه کردم تا وصف این جمله شامل حال نزارم باشد !؟
هرجا محبت بود از شما بود ؛؛؛ هرجا چشم پوشی از خطا بود از شما بود ؛؛؛هرجا سفره پهن شده و رزق و نعمت بود از شما بود ،،،
انگار همه جا خواستی بگویی فرزندانم من نباشم تا شما باشید !
انگار خواستی بگویی شیعیانم من صورت سیلی خورده و پهلو شکسته باشم اما شما رشد کنید !
1400 سال درد سیلی و پهلو شکسته را بارها تجربه کردی !! اما نه از دشمن !؟ از اعمال شیعیانت! درد کشیدی … اما باز هم با تمام مادرانه هایت صدایمان کردی… وجودمان به نور تو تکانده شد از دنیا خواهی و غفلت
ولی کودکانه نظاره گر بودیم و نتوانستیم حداقل 1بار با منشمان بگوئیم من نباشم تا تو باشی !؟
لقلقه زبان گفتیم و گذشتیم و تو مادرانه معرفت وار عمل کردی …
با تمام عظمتت آمدی به عمق … آمدی تا دستگیری کنی …
آمدی تا با عطر مادرانه هایت ما را بیدار کنی…
مادرجان باز هم نزدیکتر بیا … آنقدر نزدیک که در آغوش محضرت همه زوائد از ما شسته شود …
آنقدر نزدیک که نورانیتت ، چشم دل بسته ما را باز کند
مادر جان باز هم فداکاری کن … کمک کن تا برای 1بار و همیشه در وجودمان احیا شود … فرهنگ زیبای من نباشم تا تو باشی
مادرجان لایقمان کن تا برای حریمت جانفشانی کنیم
کمک کن تا نفس بدخوی دنیا طلب را رها کنیم و با تمام وجودمان ثابت کنیم من نباشم تا تو باشی را
مادر جان هرچه کردیم باز دست نوازشت بود و مادرانه های پرنورت… مادرجان خودت ما را لایق و واجد این صفت کن
من نباشم تا تو باشی یعنی چشم پوشی از خواهش های نفسانی
یعنی معرفت در محضر آن نور عظیم…
یعنی دل کندن از صفات من پسند و دل دادن به آن امیال و صفات نورانی پسند
من نباشم تا تو باشی یعنی هیچ اثر از من نباشد و همه تو باشی
من نباشم تا تو باشی یعنی پله پله از دنیا رها شدن
و به راستی من کجای این نردبان به سوی اوج ایستاده ام ! چند پله از دنیا رها شده ام !
من نباشم تا تو باشی یعنی تمام وجه وجود من معطوف خواست خدا و اهل بیت ع باشد
من چقدر توانسته ام واجد این معرفت شوم!
مادر جان معرفت این صفت را در وجودمان قرار بده … بگذار من نباشم تا تو باشی