خوش آن دمی که قصد فَآوایمان کنی
در وا کنی و مسح مسیحایمان کنی
انگشت های یخ زده ای را که بسته اند
باز از طلوع شعله ی زهرایمان کنی
سردی کودکانه ی ما زود می رود
چون مادرانه آیی و شیدایمان کنی
ما کودکان گمشده از راه بر دریم
خوش لحظه ای که میل هدینایمان کنی
بال سلوک رفتنمان زخم خورده است
وقت است ای مسیح مداوایمان کنی
لب تشنگان روزه ز دنیا گرفته ایم
با جرعه ای بیایی و دریای مان کنی
زیر غبار و گرد یتیمی تهی شدیم
با پرتوی خوش است فاغنایمان کنی
محمد جواد عسکری
1398/2/26