احسان مادر
تورا چه گویمت آن چنان که باید گفت
تو را چه خوانمت آن قَدَر که محبوبی
تو هدیۀ خدا بر زمینیان هستی
تو قلب و هستی بچههای تنهایی
تو صاحب کوثر و آن فضیلتها
تو جلوه رب، در میان انسانها
تو در شب قدر با تجلّی الروح میآیی
تو با ملائکه رب، باشکوه میآیی
من آن مسافر سرگشتۀ حریم تواَم
من آن یتیم و غریب و فقیرکوی تواَم
تو مادری که همه مادران، فدای تواَند
نه بلکه آنچه در عالم، خاک پای تواَند
مرا به نور کوثر خود، شستشوی کن مادر
مرا به نور ضحایت جامه پوش کن مادر
مرا به بار لیالی قدر، مهمان کن
مرا به سمت خودت دستگیر و احسان کن
به عشق نگاهت دو دست بالا رفت
به نحر و توسل، صلات و تکبیرت