سرخط خبرها

رویای آسمانی

بسم الله الرحمن الرحیم

خسته ولی شاد از مسجد بیرون آمد،

محرم از راه رسیده و او به عشق امامش خادمی می کرد.

سوار دوچرخه اش شد و به سمت منزل راه افتاد،

همین طور که پا میزد چشم به آسمان دوخت،

از استادش آموخته بود امامش را در آسمان ها جستجو کند.

با دلی آکنده از عشق مقتدایش به خوابی عمیق فرورفت.

……………………………………………..

هواپیما در باند فرودگاه آماده کنده شدن از زمین بود،

همزمان با روشن شدن موتور هواپیما خود را آماده کرد تا رکاب بزند،

هواپیما حرکت کرد، شروع به پازدن نمود،

از کودکی عادت داشت سوار بر دوچرخه، با موتور، سواری، کامیون و هرچه که سر راهش قرار می گرفت مسابقه دهد!

اولین بار بود قصد مسابقه با هواپیما را داشت!

با تمام توان رکاب می زد،

کمی جلو افتاد، هواپیما سرعت گرفت، عقب ماند!!!

عرق از سر و رویش می ریخت،

سرعتش را بیشتر کرد، خود را رساند،

نیم نگاهی به سمت هواپیما کرد، به نظرش رسید از جایگاه خلبان دستی بِسویش دراز شده است! متعجب شد!

هواپیما او را پشت سر گذاشت،

سرعت پا زدنش را بیشتر کرد، دوباره خود را رساند،

دست خلبان هنوز بیرون بود، دیگر توان پا زدن نداشت!

هواپیما از زمین کنده شد و بسوی آسمان پرواز کرد،

پاهایش درد می کرد، سرعتش را کم کرد، با نگاهش پرواز را بدرقه نمود.

هواپیما اوج گرفت، بالا و بالاتر رفت، ابرها را پشت سر نهاد و از نظر ناپدید شد!

او روی زمین جا ماند در حالیکه خستگی توانش را ربوده بود.

از جا برخاست، خود را در رختخوابش یافت!

درحالیکه نفس نفس میزد! چه خواب عجیبی!…

سر بر بالین نهاد و دوباره به خواب رفت.

صبح با یاد امام محبوبش از جا برخاست،

محرم ها این گونه بود! حال و هوایش عوض می شد، سعی می کرد از وجودش مراقبت نماید به عشق رضایت او،

در دهه ی ابتدایی محرم، حتی تلویزیون هم نگاه نمی کرد مباد چشمش بر نامحرم بیفتد!

احساس سبک بالی می کرد!

تمام عشقش این بود که دانشگاه تمام شود و خود را به مسجد رسانده و در خدمت مقتدایش باشد،

گاه خود را در محضر ایشان احساس می کرد و از شدت هیجان قلبش تاب تنگی صدر را نمی آورد!

عزاداری، پر شور بود، چراغ ها را خاموش نموده و سینه می زدند،

از خود بی خود شد! عاشق این حس بود!

اگر ساعت ها به عشق او سینه می زد خستگی احساس نمی کرد،

او دلباخته یِ حسینِ فاطمه س بود!

آن شب استاد، مطلب عجیبی را مطرح نمودند،

اینکه حرکت حسینی بر اساس بما اراک الله بود،

اینکه مولا از هدایتِ در لحظه ی خداوند بهره مند بودند و به سمتی می رفتند که رضایت خدا در آن بود،

ایشان به خوبی می دانستند چه صحنه ای در انتظار خود و یاورانشان است،

سال ها بود که می دانستند!…

ظاهر ماجرا، دعوت نامه  کوفیان بد عهد بود!

این منظر به امام عالم چقدر مرتفع بود؟!!

متلاطم می شد زمانیکه در مجالسی، حرف هایی می شنید که قدر و منزلت امامش در آن رعایت نمی شد!

پس از شستن ظروف از تکیه بیرون آمد و سوار دوچرخه شد!

امام او هدایت در لحظه را دنبال می کرد! پس هر آنچه از ایشان صادر می شد اساسش رضایت خدا بود! کسانی رستگار شدند که بین دین الحق و الهدی، الهدی را برگزیدند!

دوباره به آسمان نگاه کرد! آهی از حسرت کشید!

مولا جان ایکاش نور تقوایم به اندازه ای بود که شما را در آسمان ها رصد می کردم!

ما سال هاست شمارا در بین عزاداری هایمان جستجو می کنیم،

امید داریم شما قدم رنجه فرموده به مجلس ما تشریف بیاورید!

می خواهیم شمارا از آسمان به زمین بکشانیم جایی که محل استقرار ماست!

ولی شما آسمانی هستید، نکند ما باید بسوی شما به سمت آسمان، بالا بیاییم؟

یاد خوابش افتاد! حس عجیبی داشت…

…………………………………………

باز روی باند منتظر حرکت هواپیما ایستاده بود، انگار روزی، ماهی یا سالی را در انتظار گذرانده بود!

هواپیما آماده حرکت شد، او نیز!

دوباره به شدت رکاب زد تا جا نماند!

ولی هواپیما پس از طی مسافتی کوتاه از زمین کنده شد و بالا رفت!

دوباره او ماند و خستگی و حسرتی کشنده! ندایی درونش می گفت: باید دوباره به انتظار بنشیند!

سر از بالین برداشت!

مبهوت این خواب تکراری !… مفهومش را درک نمی کرد!

……………………………………

صدای استاد در مسجد همه را به سکوت واداشت:

إبراهيم1 الر کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْکَ لِتُخْرِجَ النّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَي النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلي صِراطِ الْعَزيزِ الْحَميدِ

در این آیه، دو قسمت از مسیر الی الله مطرح شده است،

مسیر خروج از ظلمات بسوی نور و هدایت بر صراط!

خروج از ظلمت بسوی نور، نیاز به فاعل دارد!

زیرا خداوند در این جا رو بسوی رسول الله ص کرده و می فرماید:

کتاب را بر تو نازل کردم و این ابزاری است که تو مردم را از ظلمات بسوی نور ولایت کنی و بر صراط در ارتفاعات قرار دهی!

صراطی که به دلیل ارتفاعش، نزد خداوند عزت دارد (العزیز)

و حرکت برآن بسیار ستودنی (الحمید) می باشد!

پیامبر ما اذن داشتند تمام مردم را بسوی نور ببرند  سپس این اذن به ولی عالم ، یعنی: اهل بیت ع  داده شده است!

امام حسین ص ماموریت داشتند تا همه را از تاریکی دنیا نجات داده و بسوی نور حرکت دهند،

ایشان از جانب خدا ولیّ هستند!

ولیّ یعنی: کسی که دست تو را می گیرد و با خود می برد!

به ظاهر مومنین زمانه ایشان به ولیّ خود بها ندادند و نتیجه آن، حرکت امام ع با تعداد اندکی یاور به سمت آسمان ها شد،

ایشان مسیر های به سمت آسمان را رفته بودند، آسمانی بودند، روش حرکت بر مسیر را در طول 32 روز حرکت کاروان، تدریس نمودند و رفتند، پرواز کردند، یاورانشان را نیز با خود بردند ! به اعلی علیین!

از منظر آیه اول سوره ابراهیم به حرکت حسینی نگاه کنیم!

همین طور که به سخنان استاد گوش جان سپرده بود خواب در ذهنش مرور می شد!

در دلش گفت: ما زمینی ها، ما انسان های غرقه در دنیا، بعداز هزار و اندی سال، رفتارمان با امام اینگونه است! هواپیمای ایشان در محرم به زمین می نشیند! منتظر مسافر است!

ما باند فرودگاه را آب پاشی می کنیم ، منتظر می مانیم، ده روز برای شان عزاداری می کنیم ولی سوار هواپیما نمی شویم!

ایشان را در زمانِ پرواز، با دوچرخه هایمان که به زمین چسبیده و توان اوج گرفتن ندارد بدرقه می کنیم، تا سال بعد!…

محرمی دیگر!…

تازه فهمیده بود معنای خوابش را و چه دردناک بود فهم این مطلب!

شیعه یعنی: مشایعت کننده!

ما در چه چیز مقتدایمان را مشایعت می کنیم؟ تا چه حد و در چه سطح؟

………………………………………….

ایستاده بود! این بار کنار دوچرخه! انتظار، از خود بی خودش کرده بود! دیگر طاقت نداشت! باید می رفت!

هواپیما ظاهر گشت، دلش از جا کنده شد! دوچرخه را رها کرد و به سمت هواپیما دوید، خود را رساند، پلکان آماده و در هواپیما باز بود، دستی از داخل او را به حرکت هدایت می کرد،

شروع به بالارفتن نمود، صعود برایش سخت می نمود، زحمت داشت!…

در ارتفاعی ایستاد تا نفسی تازه کند، ناگهان دست مهربانی دستش را گرفت و به ثانیه ای به درون هواپیما کشید!

چهره خلبان را نمی توانست ببیند ولی دستش را در دست ایشان احساس می کرد،

زندگی در تمام سلول های بدنش جریان پیداکرد،

احساس کرد میتی بوده که اکنون حی شده!

صندلی برایش مهیا شده بود، نشست!

موتور هواپیما روشن شد، حرکت بر روی باند آغاز گشت،

هواپیما سرعت گرفت،

از پنجره بیرون را نگاه کرد،

در دوردست دوچرخه اش را دید که بر زمین افتاده،

لحظه به لحظه فاصله اش با دوچرخه بیشتر می شد،

هواپیما از زمین کنده شد و به سمت آسمان خیز برداشت!

دوچرخه نقطه ای شد جامانده بر زمین!…

هواپیما از ابرها گذر کرد و در فضای لایتناهی آسمان شناور شد!…

دوچرخه محوشد!…

زمین چقدر کوچک و حقیر به نظر می رسید!…

با تمام دغدغه ها و مسائل و مشکلاتش!…

دلش مملو از شعفی وصف ناپذیر بود،

او سوار بر هواپیما بالا و بالاتر می رفت!…

ایکاش زودتر فهمیده بود!…

ایکاش دیگران هم می فهمیدند!

طهورا

 

 

 

ایتابلهسروشآپارات

همچنین ببینید

مداحی بسم الله النور

هر کی اینجا مهمون می‌شه

دستیابی به دانش فنی تعمیرات موتور هواپیما

تعمیرات و نگهداری موتور هواپیماهای مسافربری

یک دیدگاه

  1. بسم الله الرحمن الرحیم باتشکرازدرج مطالب ارزنده وقیمتی ..وعرض خداقوت
    ..ای کاش قدرمهربانی های مادرمهربان امت را بدانیم ،ای کاش درشبانه روز بیشتر با حضرت زهرا سلام الله علیها صحبت کنیم، ای کاش بانور فاطمی سلام الله علیها بیشتر مأنوس شویم…
    به قول امام جعفرصادق صلوات الله علیه حضرت فاطمه سلام الله علیها پس از شهادت رسول الله صل الله علیه واله وسلم اين‌گونه از دست امّت بي‌تفاوت به خداوند شكوه می كرد: «اللّهُمَّ إلَيكَ نَشكُو فَقدَ نَبِيكَ…وَ مَنعَهُم إيانَا حَقَّنَا الَّذِي جَعَلتَهُ لَنَا فِي كِتابِكَ المُنزَلِ عَلَي نَبِيكَ المُرسَل؛ خدايا! به سوي تو شكايت مي‌كنيم براي اندوه از دست دادن پيامبرت… و اينكه ما را از حقّمان باز داشتند، همان حقّي كه در كتاب نازل شده بر پيامبرت، براي ما قرار دادي»طبرسي، احتجاج، ج 1، ص 97 این حال مادرمهربانی ها بود بعد فقدان رسول الله صل الله علیه واله وسلم ایشان مادمی که دردنیا باجسم مبارک شان تشریف داشتند لحظه ای از گفتگو با پدر غافل نشدند تا 95 روز بعد خونین پیکر به پدر ملحق شدند.. ماهم ندبه کنیم،..مادرمهربان فاطمه جان سلام الله برشما دستمان را بگیرید وآسمانی مان کنید متحول مان کنید:
    یامولاتی یا فاطمة الزّهرا ءاغیثینی،یامولاتی یا فاطمة الزّهرا ءاغیثینی،یامولاتی یا فاطمة الزّهرا ءاغیثینی
    وبرای مولای غریب مان« اِمام مَهدِی مِن آل مُحَمَّد صلوات الله علیهم اجمعین »خاصیت بدهید ،
    بجای اینکه 1200 ساله مردم می گویند «مهدی بیا» بگوییم مهدی جان آمدیم ازحریم شما دفاع کنیم قبول مان می کنید؟
    وبه خداوندمتعال عرضه می داریم:
    اللَّهُمَّ إِنَّا نَشْكُو إِلَيْكَ فَقْدَ نَبِيِّنَا وَ غَيْبَةَ إِمَامِنَاووَلِيِّنَا وَ شِدَّةَ الزَّمَانِ عَلَيْنَا وَ وُقُوعَ الْفِتَنِ بِنَا وَ تَظَاهُرَ الْأَعْدَاءِ عَلَيْنَا وَ كَثْرَةَ عَدُوِّنَا وَ قِلَّةَ عَدَدِنَا اللَّهُمَّ فَافْرُجْ ذَلِكَ عَنَّا بِفَتْحٍ مِنْكَ تُعَجِّلُهُ وَ نَصْرٍ مِنْكَ تُعِزُّهُ وَ إِمَامِ عَدْلٍ تُظْهِرُهُ إِلَهَ الْحَقِّ آمِينَ.. خدايا به تو شكايت مى كنيم، از فقدان پيامبرما، و غيبت امام وولیّ مان، و سختى زمانه عليه وجودمان، و فرودآمدن فتنه ها بر سرمان، و پشت به پشت هم دادن دشمنان به زيانمان، و کثرت دشمنانمان، و كمى نفراتمان، خدايا اين گرفتاريها را از ما بگشا، به گشايشى از جانب خويش كه آن را زود برسانى، و نصرتى از سوى خود كه با عزّت توأمش فرمايى، و امام زمان عدالت گسترى كه آشكارش سازى، اى اله حق آمين..« سيّد ابن طاووس در كتاب جمال الاسبوع،از شيخ ابو عمرو نايب اول امام زمان عجل الله تعالی و صلوات اللّه عليه به ابو على محمد بن همّام املا فرمود، و به او امر كرد كه آن را دردوران غیبت بخواند.»

    اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُم، وَ اَهْلِكْ عَدُوَّهُم، مِنَ الْجِنِّ وَ الانْسِ مِنَ الاوَّلينَ وَ الاْخِرينَ

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.