سرخط خبرها
خانه / صراط عشق / متون / علی جان مولای ما کجایی؟

علی جان مولای ما کجایی؟

سلام

علی جان!

دیشب خواب برادرت عقیل رو دیدم… دستش سوخته بود…از دارالخلافه شما آمده بود…هرچه بردستانش مرهم زدم باز سوزش داشت…می گفت تقاضایی داشته ولی جواب تقاضایش را با آتش گداخته داده ای…!

علی جان!

مگر بانک مرکزی دولت اسلامی شما نمی توانست با کمی محبت و رانت یک وام میلیارد درهمی به این برادر نازنین شما بدهد تا چنین مثل شما نان جوی خشک بر آب نزند…

علی جان!

چرا دوست داری همش نان جوی خشک بخوری…مگر می شود همش نان جو بخوری و در مقابل یک خواسته کوچک عقیل برادرت آتش گداخته بر دستش بزنی…

علی جان!

شما در کوفه بودی چگونه از غفلت، بی توجهی وحضور حاکم بصره بر سفره رنگین پولدارهای شکم پرست شهر بصره باخبر شدی؟ بنازم به شما که چه جاسوسان هوشیاری داری که سریع خبر شب نشینی و خوردن شام چرب و نرم و شیرین حاکم بصره را به گوش شنوای شما رساندند…بدون درنگ حکم خلع او را صادر کردی…

علی جان!

دیروز قبل از نماز ظهر دوتن از صحابه رادیدم…طلحه و زبیر را می گویم..مردانی که که در رکاب پیامبرخدا(ص) شمشیرها زده بودند…گلایه داشتند …می گفتند که به آنها پست و مقام و کمی رانت کوچولو نمی دهی…
می گفتند با یک توصیه شما می توانند زندگی خود را متحول کنند…می گفتند آقازاده ما (عبدالله زبیر) نیاز به یک رانت کوچولو دارد ولی شما اصلا جواب نامه را ندادی…

علی جان!

در بازار کوفه گزارش تهیه می کردم. که مردی نصرانی رادیدم که از شما به نیکی سخن می گفت…او تعریف می کرد که در محمکه دولت اسلامی بین نصرانی و خلیفه مسلمین فرقی گذاشته نمی شود. (داستان زره و سپر را می گفت…) هرچند حق باشما بود ولی قاضی به دلیل شواهد کم شما رای به نفع نصرانی داده بود…

علی جان!

یکی از شبگردهای شهر کوفه می گفت دیشب کیسه بردوش به دنبال خانه یتیمان می گشتی چقدر کیسه ها سنگین بوده که کمرت را خم کرده است…
چگونه است خودت نان خشک می خوری ولی برای یتیمان نان گرم و تازه و حلوا و قاتق نان می بری؟

علی جان!

خداخیرت بدهد …برای اسلام چقدر آبرو داری می کنی …یکی از جامعه شناسان شهر مدینه می گفت در دوران خلافت شما در هیچیک از شهرهای اسلامی یک گدا پیدا نمی شود….

علی جان!

یکی از مورخان موضوعی را تعریف کرد که شما در ۲۵ سال دوری از خلافت در شهر مدینه چاه می کندی و نخلستان آباد می کردی و کمتر توی کار سه خلیفه دیگر قبل از خودت می گذاشتی تا وحدت مسلمین در برابراجانب از بین نرود…

علی جان!

به من یاد بده که چگونه بیت المال را از تجاوز آقازاده ها مصون کرده بودی…

علی جان!

چند روز پیش از کوچه شما می گذشتم خانه گِلی شما رو دیدم. در بهت بودم که چگونه در این خانه گلی کوچک و محقر زندگی می کنی؟ مگر شهر کوفه خیایان پاسداران…الهیه …زعفرانیه…ندارد؟ که بروی آنجا ساکن شوی….

علی جان!

قصدم ازاین گفته ها چاپلوسی شما نبود. چون در کتاب شما خوانده بودم که گفته بودی باید بر دهان چاپلوسان باید خاک و گِل زد..

علی جان!

سوالات زیادی ازشما دارم ولی با نگاهت به من فهماندی که تمام انچه را باید از عدالت بدانم باید در کتاب شیوای نهج البلاغه و قرآن کریم پیدا کنم.

علی جان!

من مانده ام که چرا هنوز پس ۱۴۰۰ سال با شعر شهریار آذربایجان ترا ابوالعجایب معرفی می کنیم…حال آنکه ما عجیب هستیم که چهره انسانی شما را عجیب می پنداریم…

علی جان!

کاش طبق نوشته آن نویسنده مسیحی، مادر گیتی، دوباره برای عدالت درجهان یک علی دیگر می زایید!

علی جان!

عدل و عدالت کجاست که هنوز از چشمه آن سیراب نشده ایم…

علی جان!  مولای ما

هرچه دربیان تو گفتم قطره ای از اقیانوس بود….به این نکته رسیدم که جامعه ما و جهان امروز نیازمند ایمان، توحید، عدل، ترازو، شمشیر، کلام برحق، آزاداندیشی و آزادیخواهی توست.

سیف الله ترابی

ایتابلهسروشآپارات

همچنین ببینید

مزدور دشمن است؛ چه بداند، چه نداند

به بهانه ی مذهب، می خواهد وحدت ملی را به هم بزند

آهنگ حماسی، ایران

شرح این عاشقی ننشیند در سخن

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.