بسم الله الرّحمن الرّحیم
بخاطر رضایت مادرت کاری بکن:[1]
ذرّهای بود بین دو آسمان رحمانیّت و رحیمیّت خداوندی.
از وقتیکه فکر می کرد: مادر بزرگوار امت، او را پذیرفته و برایش مادری میکند،
خود را غرق در رحمت خداوندی میدید.
رحمتی که می دانست هرگز استحقاقش را نداشت.
آری رحمتی که هر روز او را شاکر و حامدتر میکرد.
مدّتی گذشته بود و آن خانم مهربان با محبّتهای مادرانهاش زخمهای وجود دخترک را ترمیم کرده بود.
و او دیگر غمگین و خسته نبود، مریض و دلشکسته نبود. سرشار از امّید شده بود. شاد و سبکبال.
مادر متقیان را دوست داشت، لذا او هم بنای زندگیاش را بر تقوای الهی گذاشته بود!
و حالا احساس میکرد اندکی از لبة پرتگاه و خطر فاصله گرفته…
با این حال بازهم نسبت به انجام خواستههای مادرمهربانش خیلی ناتوان بود.
تقوا به تنهایی پاسخگوی دستان خالی و نیاز بینهایت دخترک نبود.
به ناگاه متوجه صدایی در قلبش شد:” برای رضایت مادرت کاری بکن!! “
با این صدا، تصمیم گرفت به کسب رضایتِ بیشترِکند مادرش اهتمام کند…
و از آن پس، به دنبال این بود که بداند چه کار کند مادرِ امت بیشتر دوست دارد.
هر عملی را با نیّت کسب رضایت مادر انجام میداد؛
به اطرافیانش هم با این نیّت محبّت میکرد و به آنها عشق میورزید،
نماز میخواند، صلوات میفرستاد، قرآن تلاوت میکرد و … .
لحظه به لحظة زندگیاش، دم و بازدمش به عشق کسب رضایت مادرش بود،
چرا که فهمیده بود، رضای خدا در رضای مادر است.
درگذشته اگر قدمی برمیداشت به اندازة همان قدم جلو میرفت!
امّا از آن پس،
هرگاه با نیّت کسب رضایت مادرش کاری میکرد، گویا مسافت زیادی به پرواز درمیآمد.
اما این نوع حرکت از توان دخترک خارج بود،
گویی دست کریمی او را حرکت میداد و به سمت مادرش- آن نور عظیم آسمانی – میکشاند.
“امّید که حاصل شود رضایتش”
اللّهم صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم
[1]. توبه109-أَ فَمَنْ أَسَّسَ بُنْيانَهُ عَلى تَقْوى مِنَ اللّهِ وَ رِضْوانٍ خَيْرٌ أَمْ مَنْ أَسَّسَ بُنْيانَهُ عَلى شَفا جُرُفٍ هارٍ فَانْهارَ بِهِ في نارِ جَهَنَّمَ وَ اللّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظّالِمينَ
آيا كسي كه بنياد [كار] خود را بر پايه تقوا و خشنودي خدا نهاده بهتر است يا كسي كه بناي خود را بر لب پرتگاهي مُشرف به سقوط پي ريزي كرده و با آن در آتش دوزخ فرومیافتد؟ و خدا گروه ظالمان را هدايت نميكند.